شهریورفرهنگ فارسی عمید۱. ماه ششم سال خورشیدی؛ ماه آخر تابستان.۲. [قدیمی] روز چهارم از هر ماه خورشیدی.
شهریورلغتنامه دهخداشهریور. [ ش َ ری وَ ] (اِخ ) نام فرشته ای است موکل بر آتش و موکل بر جمیع فلزات و تدبیر امور و مصالح . روز شهریور که روز چهارم است از هر ماه شمسی بدو تعلق دارد. بنابر قاعده ٔ کلیه که نزد مغان معتبر است که چون نام روز با نام ماه موافق آید عید باید کرد. در این روز مغان جشن کنند
شهریورفرهنگ فارسی معین(شَ وَ) [ په . ] (اِمر.)1 - ماه ششم از سال شمسی . 2 - نامِ روز چهارم از هر ماه شمسی . 3 - نام فرشته ای در دین زرتشت .
شحرورلغتنامه دهخداشحرور. [ ش ُ ] (ع اِ) سار سیاه . سحرور. شحور. نوعی ازمرغان صحرایی باشد و بعضی گویند کبک دری است و عربی است . (برهان ). شحور. (منتهی الارب ). پرنده ای است سیاه رنگ کمی بزرگتر از گنجشک ، بخاطر لحن خوشی که دارد او را در قفس گذارند. ج ، شحاریر. (از اقرب الموارد) (از صبح الاعشی ج
شعرورلغتنامه دهخداشعرور. [ ش ُ ] (ع اِ) شاعر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). شاعر. سپس ِ شویعر. (منتهی الارب ). شاعر توانا را خِنْذیذ و آنکه در درجه ٔ پائین تر از او قرار دارد شاعر، و پائین تر از شاعر را شویعر و پائین تر از شویعر را شعرور گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به شاعر شود. || بادرنگ
سحرورلغتنامه دهخداسحرور. [ س ِح ْرْ وَ ] (ص مرکب ) ساحر. جادوگر : نبات خانه ٔ من از تری و شیرینی دهان سحروران دیار بربندد. امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به ساحر شود.
صعرورلغتنامه دهخداصعرور. [ ص ُ ] (ع اِ) صمغ بسته و منجمد و صمغ دراز و باریک در هم پیچیده . || چیزی است زردرنگ سطبر خشک با اندک نرمی . || نمی که اول از سوراخ پستان برآید یا فله فشرده یعنی آن که اول دوشیده شود از لبا. || بار درختی است که با بهل و فلفل و نحو آن ماند در سختی یا صمغ است عموماً. ج ،
شهریورگانلغتنامه دهخداشهریورگان . [ ش َ ری وَ ] (اِ مرکب ) روز چهارم از ماه شمسی که شهریورماه باشد. در این روز مغان جشن سازند و عید کنند. (برهان ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرکب است از «شهریور» به اضافه ٔ «گان »، پسوند نسبت جشن جشنی که در شهریور روز (چهارمین روز) از شهریورماه (ش
شهریورگانفرهنگ فارسی معین( ~ .) (اِمر.)جشنی که در شهریور روز «چهارمین روز ماه شهریور» در ایران باستان برگزار می گردید.
شهریرلغتنامه دهخداشهریر. [ ش َ ] (اِ) مخفف شهریور. بمعنی شهریور است که ماه ششم شمسی باشد. (از برهان چ معین ) : ز شهریر بادی تو پیروزگربنام بزرگی و فر و هنر. فردوسی . || روز چهارم است ازهر ماه شمسی . (برهان ). و شهریور نیز گویند. (نا
شهریورگانلغتنامه دهخداشهریورگان . [ ش َ ری وَ ] (اِ مرکب ) روز چهارم از ماه شمسی که شهریورماه باشد. در این روز مغان جشن سازند و عید کنند. (برهان ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرکب است از «شهریور» به اضافه ٔ «گان »، پسوند نسبت جشن جشنی که در شهریور روز (چهارمین روز) از شهریورماه (ش
شهریورگانفرهنگ فارسی معین( ~ .) (اِمر.)جشنی که در شهریور روز «چهارمین روز ماه شهریور» در ایران باستان برگزار می گردید.