شهلهلغتنامه دهخداشهله . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (از ع ، ص ) پیرزن . (غیاث ). عجوز. سخت پیر. (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) میش چشمی . سیاهی و کبودی یا سرخی در سیاهی چشم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شهلة شود. || (اِ) گوشت بسیار چرب . (برهان ). گوشت بغایت چرب را گویند.
سهیلهلغتنامه دهخداسهیله . [ س ُ ل َ /ل ِ ] (اِ) نوعی از خیمه . (غیاث ) (آنندراج ). || اسم طعامی مصنوعی است . (فهرست مخزن الادویه ).
شعلعلغتنامه دهخداشعلع. [ ش َ ع َل ْ ل َ ] (ع ص ) دراز از مردم و از حیوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دراز. (مهذب الاسماء). شَعَنْلَع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به شعنلع شود.
شعلهلغتنامه دهخداشعله . [ ش ُ ل َ ] (اِخ ) اغورلو (یا اغوریور، اغونور) بیگ پسر امامقلی خان حاکم فارس . از گویندگان قرن یازدهم هجری بود و شاه صفی پس از کشتن پدرش به چشمان وی نیز میل کشید و او را به زندان افکند. شعله در زندان درگذشت . از اشعار اوست :خنده از گل گریه از ابر بهار آموختیم م
شعلةلغتنامه دهخداشعلة. [ ش ُ ل َ ] (اِخ ) ابوالعباس شعلةبن بدر اخشیدی . فرمانروای دمشق و امیری شجاع و زبردست بود. وی در سال 344 هَ . ق . در جنگی که با مهلهل عقیلی میکرد کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
شعلةلغتنامه دهخداشعلة. [ ش ُ ل َ ] (ع اِ) شعله . سپیدی در دم اسب و پیشانی و پس سر آن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شَعَل شود. || هیمه ای که در آن آتش درگرفته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زبانه ودرخشش آتش . ج ، شُعُل . (منتهی الارب ). ج ، شُعَل ، شُع
شهلةلغتنامه دهخداشهلة. [ ش ُ ل َ ](ع اِمص ) میش چشمی و نیکو از آن ، یا شهلة آن است که حدقه ٔ چشم بسرخی زند و خطهای سرخ نبوده باشد مانند شکلة، لیکن آن عبارت است از کمی سیاهی حدقه بحدی که گویا مایل بسرخی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). میش چشمی ،و گفته اند در شهلة سیاهی چشم ک
چربیفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیه، دنبه، شهله ۲. دهن، روغن، زیت ۳. چربه، ۴. سرشیر، قیماق ≠ گوشت ۵. ملایمت، نرمی
خسروآبادلغتنامه دهخداخسروآباد. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش قصبه معمره شهرستان آبادان است . این دهستان در جنوب خاوری آبادان واقع و قراء آن در کنار شطالعرب قرار دارند، هوای آن گرمسیر و مرطوب است ، آب آن ازشطالعرب و آب لوله خسروآباد تأمین می گر
شهللغتنامه دهخداشهل . [ ش َ هََ ] (ع اِ) شُهْلة. سیاهی چشم که مخلوط با رنگ آبی باشد. (از اقرب الموارد). میش چشمی و نیکوی از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).