شهوانیلغتنامه دهخداشهوانی . [ ش َهَْ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) مرد خواهان و آرزومند.(از منتهی الارب ). بمعنی شهوان . (از اقرب الموارد). || هر چیز متعلق بشهوت . (ناظم الاطباء). منسوب بشهوت که بمعنی خواهش نفس و آرزوست . (غیاث ) (از آنندراج ). منسوب بشهوت . از
شهوانیدیکشنری فارسی به انگلیسیbrute, carnal, erotic, fleshly, lascivious, lewd, libidinous, lustful, materials, passionate, salacious, sensual, sensuous, sultry, voluptuous
لَختی شهوانیerotic inertiaواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت یا نشانگان کممیلی که در آن فرد از بروز برانگیختگی جنسی و حفظ فعالیتهای آن در شرایط عادی ناتوان است
شهوانیةلغتنامه دهخداشهوانیة. [ ش َهَْ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث شهوانی . (یادداشت مؤلف ). || بمعنی شهوانی . (از ناظم الاطباء): نفس شهوانیة؛ روح طبیعیه . (یادداشت مؤلف ).
بیتفاوتی شهوانیerotic apathyواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت یا نشانگان کممیلی که در آن برانگیزش جنسی تحت شرایط طبیعی پدید نمیآید
شهوانیةلغتنامه دهخداشهوانیة. [ ش َهَْ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث شهوانی . (یادداشت مؤلف ). || بمعنی شهوانی . (از ناظم الاطباء): نفس شهوانیة؛ روح طبیعیه . (یادداشت مؤلف ).
بیتفاوتی شهوانیerotic apathyواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت یا نشانگان کممیلی که در آن برانگیزش جنسی تحت شرایط طبیعی پدید نمیآید