شهوانیةلغتنامه دهخداشهوانیة. [ ش َهَْ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث شهوانی . (یادداشت مؤلف ). || بمعنی شهوانی . (از ناظم الاطباء): نفس شهوانیة؛ روح طبیعیه . (یادداشت مؤلف ).
شعوانةلغتنامه دهخداشعوانة. [ ش َع ْ ن َ ] (ع اِ) موی انبوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دسته ٔ موی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام زنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شهوانیلغتنامه دهخداشهوانی . [ ش َهَْ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) مرد خواهان و آرزومند.(از منتهی الارب ). بمعنی شهوان . (از اقرب الموارد). || هر چیز متعلق بشهوت . (ناظم الاطباء). منسوب بشهوت که بمعنی خواهش نفس و آرزوست . (غیاث ) (از آنندراج ). منسوب بشهوت . از
شهوانیدیکشنری فارسی به انگلیسیbrute, carnal, erotic, fleshly, lascivious, lewd, libidinous, lustful, materials, passionate, salacious, sensual, sensuous, sultry, voluptuous
کشودلغتنامه دهخداکشود. [ ک َش ْ وَ ] (اِ) فجور است و آن انتهای زور قوت شهوانیه ٔ قبیحه و ارتکاب در امور فواحش است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
روح طبیعیلغتنامه دهخداروح طبیعی . [ ح ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح طبعی . بعقیده ٔ قدما قوتی که در جگر جای دارد. صاحب غیاث اللغات آرد: آنچه از روح به جگر رسد او را کیفیتی دیگر حاصل شود و قوت طبعی بدو قایم بود، و از اوتغذیه و تنمیه و تولید حاصل گردد. (غیاث اللغات و آنندراج از کفایه ). روح حیو
قوةلغتنامه دهخداقوة. [ ق ُوْ وَ ] (ع مص ) قوت . قوه . توانا گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) (اصطلاح ریاضی ) در اصطلاح ریاضی ، توان : دو به قوه ٔ پنج ، به توان پنج . || مجموع عوامل اداره کننده ٔ یک کشور را به سه قوه تقسیم کنند. (فرهنگ فارسی معین ). || خاصیت . (یادداشت مؤلف
عدللغتنامه دهخداعدل . [ ع َ ] (ع اِمص ) مقابل ستم . مقابل بیداد. داد. (دستوراللغة). مقابل جور. ضد جور. نقیض جور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مقابل ظلم . نصفت . قسط. عدالت . انصاف . امری بین افراط و تفریط. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). مساوات در مکافات به نیکی نیکی ، و بد بدی بدی . داو
روحلغتنامه دهخداروح . (ع اِ) جان . ج ، اَرْواح . مؤنث نیز می باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). جان . (غیاث ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ) (دهار). نفس . (منتهی الارب ). آنچه مایه ٔ زندگی نفسهاست . (از اقرب الموارد). روان . بوعلی سینا گوید: [ خداوند ] مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید، یکی