شهیدلغتنامه دهخداشهید. [ ش َ ] (اِخ ) لقب الب ارسلان : اما بعهد سلطان شهید آلپ ارسلان چون میان پارس و کرمان حد مینهادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 121).
شهیدلغتنامه دهخداشهید. [ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) لقبی است که به احمدبن اسماعیل سامانی داده اند : امیر خراسان شد [ احمدبن اسماعیل سامانی ] و او را امیر شهید خوانند... جماعتی از غلامان امیر درآمدند و سرش را ببریدند در پنجشنبه یازدهم جمادی الاَّخر در سال سیصدویک از هجرت و
شهیدلغتنامه دهخداشهید. [ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) لقبی است مسعود غزنوی را که پس از مرگ به وی دادند. (یادداشت مؤلف ) : امیر شهید مسعود (ره )، عبدالجبار پسر خواجه احمد عبدالصمد را برسالت گرگان فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). گفتم : کی
شهیدلغتنامه دهخداشهید. [ ش َ ] (اِخ ) شاه شهید؛ لقبی است که به آغامحمدخان قاجار پس از مرگ بدو دادند. (از یادداشت مؤلف ).
شهیدلغتنامه دهخداشهید. [ ش َ ] (اِخ ) شاه شهید؛ لقبی است که به ناصرالدین شاه قاجار پس از مرگ دادند. (یادداشت مؤلف ).
گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
ساعت سعدلغتنامه دهخداساعت سعد. [ ع َ ت ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت نیک . ساعت مبارک . وقتی که در آن برخی کارها شاید. ضدّ ساعت نحس . در تذکرة الملوک آمده : فصل دوم در بیان شغل مقرب الخاقان منجم باشی است . مشارالیه هر روزه به دستور اطباء به در دولتخانه حاضر میشد که
شهیدانلغتنامه دهخداشهیدان . [ ش َ ] (اِخ ) (شیدان ) دهی از دهستان کره سنی است که در بخش شاهپور شهرستان خوی واقع است و 117 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شهیدانلغتنامه دهخداشهیدان . [ ش َ ] (اِخ ) بوانات . قریه ای است دردو فرسنگ و نیمی مشرق سوریان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
شهیدلولغتنامه دهخداشهیدلو. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاغذکنان است که در بخش کاغذکنان شهرستان خلخال واقع است و 228 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شهیدهلغتنامه دهخداشهیده . [ ش َ دَ / دِ ] (اِ) آش بلغور. (ناظم الاطباء). || هر آشی که دارای گوشت و مسکه و سبزیهای خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). || بره ٔ بریان یا هریسه . (یادداشت مؤلف ). هریسه . (دهار). هریسه ، و گویند بره ٔبریان . (مهذب الاسماء).
شهید اوللغتنامه دهخداشهید اول . [ ش َ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) محمدبن مکی بن حامدبن احمد دمشقی نبطی عاملی جزینی ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به شهید اول . از بزرگان علمای امامیه و مقتول در 786 هَ . ق . وی از فخرالمحققین پسر علامه و ابن نما و ابن معیه و
شهید بلخیلغتنامه دهخداشهید بلخی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالحسن شهیدبن حسین جهودانکی بلخی . شاعر و متکلم و حکیم قرن چهارم هجری (متوفی 325 هَ . ق .). او را با ابوبکر محمدبن زکریای رازی مناظراتی بوده و هر یک بر دیگر نقضی و ردی داشته است . شهید در خطنیز استاد بود و اشعار ع
شهید ثالثلغتنامه دهخداشهید ثالث . [ ش َ دِ ل ِ ] (اِخ ) این لقب به دو تن از علمای امامیه اطلاق شده ، مشهور بدین لقب بین متأخران حاج محمدتقی برغانی است و بعضی قاضی نوراﷲ شوشتری را بدین لقب یاد کرده اند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روضات الجنات خوانساری ص 363، تار
شهید ثانیلغتنامه دهخداشهید ثانی . [ ش َ دِ ] (اِخ ) زین الدین بن علی بن احمدبن محمدبن جمال الدین بن تقی الدین بن صالح . از بزرگان فقهای امامیه که در 911 هَ . ق . متولد شد و در 965 بقتل رسید. وی از علی بن عبدالعالی و سید حسن بن علی
شهید شدنلغتنامه دهخداشهید شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کشته شدن در راه خدا و در راه خدمت به مدینه . (ناظم الاطباء). کشته شدن در راه خدا یا حقیقتی و هدفی مقدس : در این عهد نزدیک ابومنصور... در حدود عراق شهید شد. (کلیله و دمنه ). مکاید حُسّاد بدان رسید که در دست ناصرالدین
پیرشهیدلغتنامه دهخداپیرشهید. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیان بخش شیروان شهرستان قوچان واقع در 2هزارگزی جنوب شیروان ، سر راه مالرو عمومی شیروان به گلیان . جلگه ، معتدل دارای 345 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه محصول آنجا غلا
حاکم شهیدلغتنامه دهخداحاکم شهید. [ ک ِ م ِ ش َ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن احمد حنفی . وی یکی ازمؤلفین علم شروط است . (کشف الظنون ج 2 ص 59). او راست : الغرر (کشف الظنون ج 2 ص <span class="hl" dir="ltr
خاقان شهیدلغتنامه دهخداخاقان شهید. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) لقبی است که منشیان درباری قاجار بعدها به آغامحمدخان قاجار میدادند.
سلطان شهیدلغتنامه دهخداسلطان شهید. [ س ُ ن ِش َ ] (اِخ ) لقب سلطان مسعود غزنوی : هیچ پادشاه بر غورچیان مستولی نشده که سلطان شهید مسعود. (تاریخ بیهقی ). بسر تاریخ روزگار سلطان شهید مسعود بازگردم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392). امیر مودود بدینور
شاه شهیدلغتنامه دهخداشاه شهید. [ هَِ ش َ ] (اِخ ) شاه شهیدان . سیدالشهدا. لقبی است که روضه خوانها بحضرت حسین بن علی علیهماالسلام دهند. (یادداشت مؤلف ) : از نسل حسین بن علی شاه شهیدی نز تخمه ٔ جمشیدی و نز گوهر مهراج . سوزنی .|| لقبی اس