شوهرداریلغتنامه دهخداشوهرداری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) تیمارداری زن شوی را. شوهر را نگهداری کردن . با شوهر به سر بردن .- امثال :همسایه ها یاری کنیدتا من شوهرداری کنم .
شوهردارلغتنامه دهخداشوهردار. [ ش َ / شُو هََ ] (نف مرکب ) مقابل بی شوهر. زن که در نکاح مردی باشد. زن که همسر دارد.
ناکدبانولغتنامه دهخداناکدبانو. [ ک َ ] (ص مرکب ) دختری که به شوهر نرفته باشد. (آنندراج ). || زن شوهرداری که امور خانه داری را خوب به انجام نرساند. (از آنندراج ). مقابل کدبانو. رجوع به کدبانو شود : و از دست زن نادوست ناکدبانو بگریز که گفته اند کدخدا رود بود و کدبانو بند. (ق
همسایهلغتنامه دهخداهمسایه . [ هََ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب )هم دیوار. (آنندراج ). دو تن یا دو خانواده که در کنار هم خانه دارند یا در دو قسمت یک خانه زندگی کنند، و به کنایه ، قرین و مجاور. ج ، همسایگان : بخواند آنگهی زرگر دند راز همسای