شکاردوانیلغتنامه دهخداشکاردوانی . [ ش ِ دَ ] (حامص مرکب ) راندن نخجیران به جایی که شکردن آنان سهل گردد. (یادداشت مؤلف ). آهوگردانی . رم دادن شکار تا به تیررس آید. شکارگردانی .
سقوردیونلغتنامه دهخداسقوردیون . [ س َ ] (معرب ، اِ) شقردیون . سیر دشتی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت یونانی سیر صحرایی باشد و به عربی ثوم البری خوانند. (برهان ) (آنندراج ). اسقوردیون . رجوع به همین کلمه شود.
سقوردیونفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی و پایا و خودرو از تیرۀ نعناعیان که بلندیش تا ۳۰ سانتیمتر میرسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار میرفته؛ مریمنخودی؛ ثومبری.