لغتنامه دهخدا
شکردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص ) شکار کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از برهان ). قنص . اقتناص . صید. صید کردن . شکریدن . شکاریدن . شکار کردن . (یادداشت مؤلف ).شکار کردن و شکستن انسان یا حیوانی را : شیر گوزن و غرم را نشکردچونکه تو اعدای