شکررنگیلغتنامه دهخداشکررنگی . [ ش َ ک َرْ، رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت شکررنگ . (فرهنگ فارسی معین ). || شکررنجی . (غیاث ) (آنندراج ). آزردگی میان دوستان . رنجش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکررنجی و شکرآب شود.
شکررنگلغتنامه دهخداشکررنگ . [ ش َ ک َرْ، رَ ] (ص مرکب ) ناخوش و بیزار. (آنندراج ) (غیاث ) : شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه از آن کلاه کژ و تکمه ٔ شکررنگ است . امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).خنده را از دهنش تاب جدایی نبوداین گل از غن
شکررنجیلغتنامه دهخداشکررنجی . [ ش َ ک َرْ، رَ ] (حامص مرکب ) آزردگی و رنجشی که میان دوستان گاهی واقع شود.(غیاث ). شکرآب . (آنندراج ). رنجش و کدورت . شکررنگی . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به شکرآب و شکررنگی شود.