شکفتگیلغتنامه دهخداشکفتگی . [ ش ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکفته . (از ناظم الاطباء): نضرت ، نضارت ، شکفتگی درخت . (یادداشت مؤلف ). || واشدن غنچه . || واشدگی بهاردر حالت تبسم . (ناظم الاطباء). || لبخند. شکفتگی روی . حالت تبسم داشتن . (از یادداشت م
بافت الیافشکفتیfibroblastic textureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بافت همشکفت در سنگهای دگرگونی که براثر رشد بلورهای الیافی به وجود میآید
نضارتلغتنامه دهخدانضارت . [ ن َ رَ ] (ع اِمص ) تازگی . آبداری . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نضرت . شکفتگی . تازگی . سبزی . (یادداشت مؤلف ). شکفتگی روی . شکفتگی درخت . سرسبزی . نضرت . نضرة. رجوع به نضارة شود : و ریاض از غایت طراوت و نضارت تازه و خندان شد. (جهانگشای ج
شکوفانلغتنامه دهخداشکوفان . [ ش ُ ] (نف ) صفت حالیه ، در حال شکفتگی . شکوفا. شکفته . رجوع به شکوفاشود.
فراخ ابرویلغتنامه دهخدافراخ ابروی . [ ف َ اَ ] (ص مرکب ) آنکه به عشرت گذراند و با مردم به شکفتگی برخورد کند. (از آنندراج ). رجوع به فراخ آبرو شود.