شکمولغتنامه دهخداشکمو. [ ش ِ ک َ ] (ص نسبی ) عبدالبطن . پرخور. شکم پرست . (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست . شکمی . شکم پرور. شکم باره . شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده . بطن . مبطان . (یادداشت مؤلف ).رجوع به مترادفات کلمه شود.
شکمیلغتنامه دهخداشکمی . [ ش ِ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به شکم . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مربوط به شکم : امراض شکمی . معالجات شکمی . (یادداشت مؤلف ).- پیوند شکمی ؛ قسمی پیوند درخت که در آن شاخه را از سر شکافند و پاره ای از درخت دیگر در میان شکاف نهند و استوار
شکمیلغتنامه دهخداشکمی . [ ش ُ ما ] (ع اِ) پاداش . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). به معانی شکم است .(از اقرب الموارد). رجوع به شکم شود. || دهش . عطیه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).