شیذرلغتنامه دهخداشیذر. [ ذَ ] (اِخ ) شیذیر. (برهان ). یکی از نامهای خداست . (از برهان ) (از جهانگیری ). ظاهراً مصحف و مخفف «هوشیدر» نخستین موعودزرتشتیان باشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : توئی آن داور محکم که از دادش بنی آدم بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر.<b
شیذرلغتنامه دهخداشیذر. [ ش َ ذَ ] (اِخ ) نام شهری است و یا آنکه زمین همواریست که در آن گوآبهای مناسبی حفر کنند. (از اقرب الموارد: «ش ذر»). گوآب . (ناظم الاطباء).
شیذرفرهنگ فارسی عمیدهوشیدر؛ از نامهای خداوند؛ ایزد یکتا: ◻︎ تویی آن داور محکم که از دادش بنیآدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری: ۳۳۱).
شیذرفرهنگ نامها(تلفظ: šizar) (= شیذیر) ؛ یکی از نامهای خدا ؛ [ظاهراً مصحف و مخفف (هوشیدر) نخستین موعود زرتشتیان میباشد].
صدر صدورلغتنامه دهخداصدر صدور. [ ص َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس رؤساء. بزرگ بزرگان : بشنو از اخبار آن صدر صدورلاصلوة تم الا بالحضور. مولوی .رجوع به صدر شود.
شذرلغتنامه دهخداشذر. [ ش َ ] (ع اِ) پاره های زر خالص ناگداخته که از معدن حاصل شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قطعه ٔ ذهب است که از معدن برآورده باشند. (فهرست مخزن الادویه ). || مروارید ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لؤلؤ صغار. (فهرست مخزن الادویه ). || شبه . (منتهی الارب )
شیذیرلغتنامه دهخداشیذیر. (اِخ ) شیدیر. (اوبهی ) (یادداشت مؤلف ). بمعنی شیذر است که یکی از اسمای الهی است . (برهان ) (از اوبهی ). رجوع به شیذر شود.
شیذیرلغتنامه دهخداشیذیر. (اِخ ) شیدیر. (اوبهی ) (یادداشت مؤلف ). بمعنی شیذر است که یکی از اسمای الهی است . (برهان ) (از اوبهی ). رجوع به شیذر شود.
شبذیرلغتنامه دهخداشبذیر. [ ش َ ] (اِخ ) شبذر. یکی از نامهای خداوند عالم جل شأنه . (ناظم الاطباء). رجوع به شیذر و شیذیر شود.
شبذرلغتنامه دهخداشبذر. [ ش َ ذَ ](اِخ ) شبذیر. یکی از نامهای خداوند عالم جل شأنه . (ناظم الاطباء). رجوع به شبذیر و شیذر و شیذیر شود.
خدالغتنامه دهخداخدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ،