شیرزنهلغتنامه دهخداشیرزنه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) چوبی که بدان ماست را می شورانند تا مسکه آرد. (ناظم الاطباء). || خمره ٔ کره گیری . (فرهنگ فارسی معین ).
شیرزنهفرهنگ فارسی معین(زَ نِ) (اِمر.) 1 - چوبی که با آن شیر یا دوغ را به هم می زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. 2 - خمرة کره گیری .
امل سریجینهلغتنامه دهخداامل سریجینه . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان اهواز با طول جغرافیایی 49 درجه ، و عرض جغرافیایی 31 درجه و 40 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای ایران ).
سیرجانیلغتنامه دهخداسیرجانی . (ص نسبی ) منسوب است به سیرجان که از بلاد کرمان میباشد. (الانساب سمعانی ).
سرجنگلغتنامه دهخداسرجنگ . [ س َج َ ] (اِ) سرجیک . سرچیک . در لغت فرس اسدی ص 287 آمده : سرجیک ، سرهنگ بود، عنصری (بلخی ) گوید : ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرچیک ».استاد هنینگ گوید: سرچیک «رئیس » (اشاره به
ابریجلغتنامه دهخداابریج . [ اِ ] (ع اِ) شیرزنه . نهره . آلت دوغ و روغن کردن و مسکه برگرفتن که به زبان دیلم تیره گویند. گول شیرزنه . (مهذب الاسماء).
نجیخةلغتنامه دهخدانجیخة. [ ن َخ َ ] (ع اِ) مسکه که در اطراف شیرزنه چسبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گویسفرهنگ فارسی معین(گَ) (اِ.)1 - ظروف شیر و ماست و دوغ . 2 - چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند، شیرزنه .
کیستانلغتنامه دهخداکیستان . (اِ) شکنجه ٔ روغنگری و معصره ٔ آب انگورگیری . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || شیرزنه . (ناظم الاطباء). ظرف کره گیری یا کره سازی . (از اشتینگاس ).