شیرمستلغتنامه دهخداشیرمست . [ م َ ] (ص مرکب ) بره ٔ شش ماهه ٔ فربه . (ناظم الاطباء). بچه ٔ بز و آهو و غیره که از بسیار خوردن شیر مادر خود مست گردد. (غیاث ). سخت فربه از بسیار خوردن شیر مادر (گوسفندو غیره ). سیر شیر. بره یا گوساله که مادر وی شیر بسیار داشته و بره یا گوساله ٔ او نیک فربه شده باشد
سرمستلغتنامه دهخداسرمست . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) که مستی شراب به سر او رسیده . مست : مطرب سرمست را باز هش آوردنادر گلوی او بطی باده فروکردنا. منوچهری .سرسال آمد و سرمست می جود توأم سازوار آید با مردم سرمست فقاع . <p class="a
شیرمستیلغتنامه دهخداشیرمستی . [ م َ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شیرمست . دوران تا شش ماهگی بره که از سیر خوردن شیر مادر فربه شده است . (از یادداشت مؤلف ) : بره در شیرمستی خورد بایدکه چون بخته شود گرگش رباید. نظامی .نشاط هر دو در شهوت پ
کهرهلغتنامه دهخداکهره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) بزغاله ٔ شیرمست را گویند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی )(آنندراج ). بزغاله ٔ شیرمست و بزغاله ٔ شش ماهه . (ناظم الاطباء). اسم فارسی جدی است . (فهرست مخزن الادویه ). در فارس (شیراز و کازرون )، کهره (بزغاله ٔ شیرخوار). (حاشی
مسغدةلغتنامه دهخدامسغدة. [ م ُ غ َ دَ ] (ع ص ) فصال مسغدة؛ شتر کره های شیرمست و فربه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساغدة. و رجوع به ساغدة شود.
تازه گیالغتنامه دهخداتازه گیا. [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) تازه گیاه . گیاه تازه . گیاه تر و نورسته . تازه نهال . || مجازاً مطلق نورسته و جوان را گفته اند : تازه گیا طوطی شکّر بدست آهوکان از شکرش شیرمست .نظامی .</p
شیرمستیلغتنامه دهخداشیرمستی . [ م َ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شیرمست . دوران تا شش ماهگی بره که از سیر خوردن شیر مادر فربه شده است . (از یادداشت مؤلف ) : بره در شیرمستی خورد بایدکه چون بخته شود گرگش رباید. نظامی .نشاط هر دو در شهوت پ