شیرمستیلغتنامه دهخداشیرمستی . [ م َ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شیرمست . دوران تا شش ماهگی بره که از سیر خوردن شیر مادر فربه شده است . (از یادداشت مؤلف ) : بره در شیرمستی خورد بایدکه چون بخته شود گرگش رباید. نظامی .نشاط هر دو در شهوت پ
سرمستیلغتنامه دهخداسرمستی . [ س َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاغه ٔ بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 154 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سرمستیلغتنامه دهخداسرمستی . [ س َ م َ ] (حامص مرکب ) مستی . مخموری : در سر آمد نشاط سرمستی عشق با باده کرد همدستی . نظامی . || سرخوشی : ملک زاده در آن ده خانه ای خواست ز سرمستی در او مجلس بیاراست .
شهوت پرستیلغتنامه دهخداشهوت پرستی . [ ش َهَْ وَ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پیروی از شهوت نفسانی : نشاط هر دو در شهوت پرستی به شیر مست ماند از شیرمستی . نظامی .چو دانست استاد کآن تیزهوش به شهوت پرستی برآورد جوش .نظامی
شیرمستلغتنامه دهخداشیرمست . [ م َ ] (ص مرکب ) بره ٔ شش ماهه ٔ فربه . (ناظم الاطباء). بچه ٔ بز و آهو و غیره که از بسیار خوردن شیر مادر خود مست گردد. (غیاث ). سخت فربه از بسیار خوردن شیر مادر (گوسفندو غیره ). سیر شیر. بره یا گوساله که مادر وی شیر بسیار داشته و بره یا گوساله ٔ او نیک فربه شده باشد
برهلغتنامه دهخدابره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردسال میشینه که ه