شیوهفرهنگ فارسی عمید۱. راه و روش؛ طریقه.۲. سبک هنری.۳. [مجاز] حیله؛ نیرنگ.۴. [قدیمی] حالت؛ وضع.۵. [قدیمی] ناز و عشوه.
شیوهلغتنامه دهخداشیوه . [ ش َ ] (ع ص ) بسیار عیب گوی از مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عَیون ، یعنی کسی که بسیار چشم می زند. (از اقرب الموارد).
شیوهلغتنامه دهخداشیوه . [ شی وَ ] (اِخ ) دهی است ازبخش قیدار شهرستان زنجان . آب آن از رودخانه ٔ محلی . سکنه ٔ آن 718 تن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
شیوهلغتنامه دهخداشیوه .[ شی وَ / وِ ] (اِ) طور و عمل و طرز و روش و قاعده . (برهان ). طور. رسم . طریقه . سبک . اسلوب . روش . نهج . وتیره . نسق . سان . گون . گونه . هنجار. طریق . راه . طرز.(یادداشت مؤلف ). طرز و روش . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
ماست سویاsoy yoghurtواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
نوشابۀ سویاsoya beverage/ soybeverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که غالباً از سویا و محصولات آن تهیه میشود
شیوهکشگویش اصفهانی تکیه ای: taxtkeš طاری: taxtkiš طامه ای: taxtkiš طرقی: taxtakeš کشه ای: taxtakeš نطنزی: taxtakeš
شیوهکشگویش کرمانشاهکلهری: we:na kɪš گورانی: we:na kɪš سنجابی: we:na kɪš کولیایی: we:na kɪš زنگنهای: we:na kɪš جلالوندی: we:na kɪš زولهای: we:na kɪš کاکاوندی: we:na kɪš هوزمانوندی: we:na kɪš
خوش شیوهلغتنامه دهخداخوش شیوه . [ خوَش ْ / خُش ْ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) آنکه در نگاشتن روش خوب دارد. آنکه به نوع خوش می نگارد.
شیوه کارلغتنامه دهخداشیوه کار. [ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) شیوه گر. شیوه باز. (ناظم الاطباء). رجوع به شیوه باز شود.
شیوه کارلغتنامه دهخداشیوه کار. [ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) شیوه گر. شیوه باز. (ناظم الاطباء). رجوع به شیوه باز شود.
شیوه زدنلغتنامه دهخداشیوه زدن . [ شی وَ / وِ زَ دَ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، اهل فرقه بودن . عادتهای زشت داشتن . (فرهنگ لغات عامیانه ). حیله بکار بردن . (یادداشت مؤلف ). || عمل بد داشتن زن . منحرف بودن زن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیوه ای شود.
شیوه کردنلغتنامه دهخداشیوه کردن . [ شی وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناز و کرشمه نمودن . (یادداشت مؤلف ) : پارسایی و سلامت هوسم بود ولی شیوه ای می کند آن نرگس فتّان که مپرس . حافظ.رجوع به شیوه شود.
خوش شیوهلغتنامه دهخداخوش شیوه . [ خوَش ْ / خُش ْ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) آنکه در نگاشتن روش خوب دارد. آنکه به نوع خوش می نگارد.
ماشیوهلغتنامه دهخداماشیوه . [ وَ / وِ] (اِ) به معنی ماشوه باشد که پرویزن و ترشی پالا باشد. (برهان ). همان ماشو است . ماشوه . (از آنندراج ). غربال و پرویزن و ترشی پالا. (ناظم الاطباء) : خلیل سبک دست ماشیوه کن . ا
هم شیوهلغتنامه دهخداهم شیوه . [ هََ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) هم سبک . (یادداشت مؤلف ). دو یا چند تن که در نوشتن ، سرودن ، یا در هنر خط و نقاشی و جز آن ، یک شیوه دارند.
بشیوهلغتنامه دهخدابشیوه . [ ب ِ وِ ] (اِخ ) دهستانی از دهستانهای بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین .آب آن از رودخانه های الوند و پاطاق و چشمه سار. محصول آنجا غلات ، برنج پنبه ، توتون ، صیفی ، لبنیات . شغل اهالی آن زراعت ، گله داری . این دهستان از 13آبادی بزرگ و