صابونفرهنگ فارسی عمیدجسمی مرکب از سود، پتاس، روغن نباتی، یا مادۀ چربیدار دیگر که برای شستشوی بدن و جامه به کار میرود.
صابونلغتنامه دهخداصابون . (اِخ ) ج ِ صابی در حالت رفع (به قرائت مردم مدینه ) و در حالت نصبی و جری صابین خوانند. رجوع به تاج العروس ، نهایة و تفسیر ابوالفتوح شود.
صابونلغتنامه دهخداصابون . (معرب ، اِ) سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم زنند و باید سوراخی در بن ظر
صَّابِئُُونَفرهنگ واژگان قرآنمعتقدين به کيشي که حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است و کتابي دارند که آن را به حضرت يحيي بن زکرياي پيغمبر نسبت دادهاند ، و امروز عامه مردم ايشان را (صبيء )ميگويند .
خمیر صابونلغتنامه دهخداخمیر صابون . [ خ َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون مواد صابونی را بشکل خمیر درآورند و آن را در مظروفی املس قراردهند که با مختصری فشار آن مواد از آن مظروف خارج شود بر حسب اصطلاح آن مواد را خمیر صابون می گویند. || خمیری که از مواد صابونی درست کنند ولی هنوز بشکل قالبهای صابون
صابونیفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که به کف صابون آغشته شده است.۲. (اسم، صفت) صابونساز؛ صابونفروش.۳. (زیستشناسی) ویژگی هریک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاککنندگی دارند.
صابونیهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی از تیرۀ میخکها با ساقۀ راست، برگهای بزرگ، و گلهای سفید یا صورتی. ساقه و برگ آن دارای مادۀ لعابی است و در آب کف میکند.
صابونهلغتنامه دهخداصابونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) زن پیر باشد به زبان آسیان . (فرهنگ اوبهی خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و ظاهراً این صورت مصحف صابوته باشد. رجوع به صابوته در همین لغت نامه و لغت نامه ٔ اسدی شود.
صابونیلغتنامه دهخداصابونی . (اِ) نباتی است از تیره ٔ قرنفلیان و از دسته ٔ میخ»ها که ساقه های زیرین و ساق و برگ آن دارای ماده ٔ لعابی است و مانند صابون در آب کف میکند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 213).
صابونیلغتنامه دهخداصابونی . (اِخ ) احمدبن ابراهیم . ادیبی از مردم حماة ووفات وی نیز بدانجا بوده است . او جریده ٔ یومیه ٔ «لسان الشرق » را بسال 1324 هَ . ق . دو سال منتشر ساخت . مردی فاضل و با انشائی نیکو بود و شعر نیز میگفت و درشعر او رقت و طراوتی خاص است . از
صابونیفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که به کف صابون آغشته شده است.۲. (اسم، صفت) صابونساز؛ صابونفروش.۳. (زیستشناسی) ویژگی هریک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاککنندگی دارند.
صابونیهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی از تیرۀ میخکها با ساقۀ راست، برگهای بزرگ، و گلهای سفید یا صورتی. ساقه و برگ آن دارای مادۀ لعابی است و در آب کف میکند.
خمیر صابونلغتنامه دهخداخمیر صابون . [ خ َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون مواد صابونی را بشکل خمیر درآورند و آن را در مظروفی املس قراردهند که با مختصری فشار آن مواد از آن مظروف خارج شود بر حسب اصطلاح آن مواد را خمیر صابون می گویند. || خمیری که از مواد صابونی درست کنند ولی هنوز بشکل قالبهای صابون
کیسه صابونلغتنامه دهخداکیسه صابون . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) لیف . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیسه صابون زدن ؛ لیف زدن (در حمام ). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لیف و صابونلغتنامه دهخدالیف و صابون . [ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجازاً اختلاط نانواخت : ربط اغیار و ناصحان فرخ همچو تألیف لیف و صابون است .محسن تأثیر (از آنندراج ).