امیرهمتفرهنگ نامها(تلفظ: amir hemmat) (عربی) امیر صاحب اراده ، امیر صاحب همت ، پادشاه بلند نظر و بلند طبع ، حاکم جوانمرد.
قلزم پنج شاخلغتنامه دهخداقلزم پنج شاخ . [ ق ُ زُ م ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کف دست و انگشتان مرد سخی و صاحب همت باشد. (آنندراج ).
خشک جهانلغتنامه دهخداخشک جهان . [ خ ُ ج َ ] (اِ مرکب ) روزگار و زمانه ای که مردم کریم و صاحب همت در آن نباشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
کف سفیدلغتنامه دهخداکف سفید. [ ک َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم صاحب همت است که بسبب بخشندگی مفلس و پریشان شده باشد.(برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ).