صاحبیفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) نوعی انگور با دانههای درشت و سرخرنگ.۲. (اسم) [قدیمی] نوعی جامۀ ابریشمی راهراه.
صاحبیلغتنامه دهخداصاحبی . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری ، 20000گزی شمال خاوری ساری . دشت معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . سکنه ٔ آن 400 تن شیعه ، زبان آنها مازندرانی و فارسی . آب آن از رودخانه ٔ تجن
صاحبیلغتنامه دهخداصاحبی . [ ح ِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به صاحب . || قسمی انگور درشت و پوست نازک و قرمزرنگ : بنده پرور هیچ بیگم نیست چون بنت العنب صاحبی زینگونه گر انگور را خوانم رواست . میرزا عبدالغنی قبول .در صاحبیش لطافت جان قن
صَاحِبَيِفرهنگ واژگان قرآندوهمنشین من-دو يارمن-دو رفيق من-دو مصاحب من-دوهمراه من (چون مضاف واقع شده نون آن حذف گرديده)
گله صاحبیلغتنامه دهخداگله صاحبی . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ح ِ ] (حامص مرکب ) صاحب گله بودن . مالک گله بودن : اوفتادم بن بیابانی از گله صاحبی به چوپانی .<
زاویه ٔ صاحبیلغتنامه دهخدازاویه ٔ صاحبی . [ ی َ ی ِ ح ِ بی ی ] (اِخ ) از مدرسهای جامع عتیق است این زاویه را صاحب تاج الدین محمدبن فخرالدین محمدبن بهاءالدین بن حنا بصورت مدرس مرتب ساخت و دو مدرس یکی شافعی و دیگری مالکی برای تدریس فقه در آن موظف گردانید و اموالی در بیرون قاهره بر آن وقف کرد. (از خطط مقر
صاحبی ویشکلالغتنامه دهخداصاحبی ویشکلا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی است در اندرود فرح آباد (مازندران ). (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 120).
صاحبیةلغتنامه دهخداصاحبیة. [ ح ِبی ی َ ] (اِخ ) از فِرَق متصوفه ٔ متشبهه ٔ مبطله اند، که خود را بظاهر صوفی نمایند و از اعمال ایشان خالی باشند و گویند که تقید به احکام شریعت وظیفه ٔ عوام است که نظر ایشان بر ظواهر اشیاء است ، اما حال خواص آن است که به رسوم ظاهر مقید نشوند و به مراعات حضور باطن اه
گله صاحبیلغتنامه دهخداگله صاحبی . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ح ِ ] (حامص مرکب ) صاحب گله بودن . مالک گله بودن : اوفتادم بن بیابانی از گله صاحبی به چوپانی .<
زاویه ٔ صاحبیلغتنامه دهخدازاویه ٔ صاحبی . [ ی َ ی ِ ح ِ بی ی ] (اِخ ) از مدرسهای جامع عتیق است این زاویه را صاحب تاج الدین محمدبن فخرالدین محمدبن بهاءالدین بن حنا بصورت مدرس مرتب ساخت و دو مدرس یکی شافعی و دیگری مالکی برای تدریس فقه در آن موظف گردانید و اموالی در بیرون قاهره بر آن وقف کرد. (از خطط مقر
صاحبی ویشکلالغتنامه دهخداصاحبی ویشکلا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی است در اندرود فرح آباد (مازندران ). (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 120).
دل خروسلغتنامه دهخدادل خروس . [ دِ ل ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی انگور سرخ که به خوبی «صاحبی » نیست . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ویهفرهنگ فارسی معین(وُ یَ یا یِ) [ معر. ] (پس .) پسوند دال بر معانی ذیل : 1 - تصغیر و استعطاف : بالویه . 2 - شباهت و مانندگی : سیبویه . 3 - دارندگی ، صاحبی : برزویه .
اخرجیةلغتنامه دهخدااخرجیة. [ اَ رَ جی ی َ ] (اِخ ) موضعی است بشام . جریر راست :یقول بوادی الأخرجیة صاحبی متی یَرعَوی قلب النوی المتقاذف .(معجم البلدان ).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قزوینی رازی معروف به ابن فارس و مکنی به ابوالحسین . او راست : فقه اللغه ٔ صاحبی و آنرا بنام صاحب کرده است . و رجوع به ابن فارس شود.
صاحبی ویشکلالغتنامه دهخداصاحبی ویشکلا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی است در اندرود فرح آباد (مازندران ). (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 120).
صاحبیةلغتنامه دهخداصاحبیة. [ ح ِبی ی َ ] (اِخ ) از فِرَق متصوفه ٔ متشبهه ٔ مبطله اند، که خود را بظاهر صوفی نمایند و از اعمال ایشان خالی باشند و گویند که تقید به احکام شریعت وظیفه ٔ عوام است که نظر ایشان بر ظواهر اشیاء است ، اما حال خواص آن است که به رسوم ظاهر مقید نشوند و به مراعات حضور باطن اه
گله صاحبیلغتنامه دهخداگله صاحبی . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ح ِ ] (حامص مرکب ) صاحب گله بودن . مالک گله بودن : اوفتادم بن بیابانی از گله صاحبی به چوپانی .<
زاویه ٔ صاحبیلغتنامه دهخدازاویه ٔ صاحبی . [ ی َ ی ِ ح ِ بی ی ] (اِخ ) از مدرسهای جامع عتیق است این زاویه را صاحب تاج الدین محمدبن فخرالدین محمدبن بهاءالدین بن حنا بصورت مدرس مرتب ساخت و دو مدرس یکی شافعی و دیگری مالکی برای تدریس فقه در آن موظف گردانید و اموالی در بیرون قاهره بر آن وقف کرد. (از خطط مقر