صبارةلغتنامه دهخداصبارة. [ ص َ بارْ رَ ] (ع اِ) سختی سرمای زمستان . (منتهی الارب ). سختی سرما. (اقرب الموارد).
صبارةلغتنامه دهخداصبارة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) سنگریزها. (منتهی الارب ). سنگ . (اقرب الموارد). || پاره ای از آهن یا سنگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
صبارةلغتنامه دهخداصبارة. [ ص َب ْ با رَ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت بلند. (منتهی الارب ). زمین غلیظ مشرف که در آن گیاه نباشد و گیاه نرویاند. (اقرب الموارد).
پیشبارهلغتنامه دهخداپیشباره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پیش پاره . حلوای بریده . شفارج ، فیشفارج ؛ نوعی حلوا. رجوع به پیشیاره و پیشپاره شود.
شبارهلغتنامه دهخداشباره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خفاش و شب پره . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) زنی که شبها هرزه گردی می کند. (ناظم الاطباء). شب باره . رجوع به شب باره شود.
شبیارهلغتنامه دهخداشبیاره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) می نو و شراب تازه . (ناظم الاطباء). || مرکباتی که بیمار را دهند به شب گاه خفتن برای جلوگیری از استفراغ یا برای تلیین مزاج . (یادداشت مؤلف ) : شبیاره ها به اندازه ٔ حاجت باید داد و ا
سبارهلغتنامه دهخداسباره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ) سنگی که از آن فسان سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به سباده و سنباده شود.
سبورهلغتنامه دهخداسبوره . [ س َ رَ / رِ ] (ص ) حیز و مخنث و پشت پایی باشد. (برهان ).هیز و مخنث . مرادف سابوره . (رشیدی ) (آنندراج ). ملوطو مخنث و حیز. (ناظم الاطباء). رجوع به صبورة شود.