شبوثلغتنامه دهخداشبوث . [ ش َب ْ بو ] (ع اِ) شباث و آن واحد شبابیث نیز باشد و جمع هر دو یکی است . (از اقرب الموارد). اره . || سیخ سرکج . (ناظم الاطباء).
شبوطلغتنامه دهخداشبوط. [ ش َب ْ بو ] (ع اِ) نام یکی از دستگاههای موسیقی است که شباهت به تنبور دارد و ایرانیان قدیم آن را بجای عود بکار میبردند و سبب تسمیه ٔ آن شبیه بودن این دستگاه است به ماهی شبوط و فقط فرقی که با عود دارد در آن است که گردن شبوط درازتر بود و دارای سه تار باشد و عرب در قدیم ا
شبوطلغتنامه دهخداشبوط. [ ش َب ْ بو / ش ُب ْ بو ] (ع اِ) نوعی از ماهی باشد و آن در دجله ٔبغداد و فرات بهم میرسد و زهره ٔ او را در داروهای چشم بکار برند. نوعی از ماهی نرم بدن خردسر باریک دم گشاده میان بر شکل بربط. (از منتهی الارب ). نوعی از ماهی باریک دم میان ف
صبوةلغتنامه دهخداصبوة. [ ص َ وَ ] (ع اِمص ) نادانی جوانی . || کودکی . (منتهی الارب ) : و میل طبیعت در اوقات صبوت بملاعب و ملاهی زیادت اسباب تأخیر درک امانی است . (سندبادنامه ص 283). || بازی . || (مص ) میل کردن بسوی کودکی و مشتاق آن شد
کودکیلغتنامه دهخداکودکی . [ دَ ] (حامص ) بچگی و طفولیت . (ناظم الاطباء). صِبا. صباوت . صَبوَت . صُبُوَّت . چگونگی و حال و صفت کودک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنین تا برآمد بر این پنج سال برافراخت آن کودکی فر و یال . فردوسی .جز