صبوریلغتنامه دهخداصبوری . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) نام او محمد از شعرای ایران و از مردم تربت است . او راست :بجانم آتش افتد چون روم من در چمن بی اونماید هر گل آتشپاره ای در چشم من بی او.(قاموس الاعلام ترکی ).
صبوریلغتنامه دهخداصبوری . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) وی از شعرای ایران است و در موسیقی مهارتی فراوان داشت و چند رساله در این باب تألیف کرده . ازوست :یابند بوی مهر صبوری سگان اوجویند بعد مرگ اگر استخوان من .(قاموس الاعلام ترکی ).
صبوریلغتنامه دهخداصبوری . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . آذر بیگدلی گوید: وی فرزند قادربک است و بشغل زرگری مشغول بود سپس به جوهرفروشی رسید و او را طبع خوشی است . از اوست :از رشک که سوزم ز که پنهان کنمت آه در هیچ دلی نیست که جای تو نباشدرحم است بنومیدی آنکس که بمحشردر نامه ٔ او حرف
صبوریلغتنامه دهخداصبوری . [ ص َ ] (اِخ ) نام وی محمدهاشم و از شعرای ایران و از مردم خونسار است . ازوست :دیده ام گوهر بدامان ریخت از پهلوی دل ابر دائم ریزش از بالا بدریا میکند.(قاموس الاعلام ترکی ).
حسین صبوریلغتنامه دهخداحسین صبوری . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) ابن علی تبریزی شاعر متخلص به صبوری از ایران به روم شد و در 1269 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر فارسی و ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329</span
صبوری خراسانیلغتنامه دهخداصبوری خراسانی . [ ص َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نام وی حاجی میرزا کاظم و از احفاد صبوری کاشانی و برادرزاده ٔ فتحعلی صباست . جدّ وی در روزگار محمدشاه بخراسان شد و صبوری در حدود سال 1259 هَ . ق . در مشهد متولد گردیدو در آنجا نشأت یافت و در قصیده سرائی
صبوری رشتیلغتنامه دهخداصبوری رشتی . [ ص َ ی ِ رَ ] (اِخ )میرزا باقرخان حکیم فرزند سیدمحمد متخلص به صبوری وملقب به مدیرالاطباء وی از سادات جلیل القدر و از اعاظم و نجبای گیلان است مولد وی به سال 1265 هَ . ق . قمری در رشت بود و هم در این بلد مقدمات ادبی و عربی را فراگ
صبوری کردنلغتنامه دهخداصبوری کردن . [ ص َ ک َ دَ] (مص مرکب ) شکیبائی ورزیدن . صبر کردن : گفتم تو چه دانی که شب تیره چه زایدبشکیب و صبوری کن تا شب بنهد بار. فرخی .زبان گر بگرمی صبوری کندز دوری کن خویش دوری کند. ن
حسین صبوریلغتنامه دهخداحسین صبوری . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) ابن علی تبریزی شاعر متخلص به صبوری از ایران به روم شد و در 1269 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر فارسی و ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329</span
صبوری خراسانیلغتنامه دهخداصبوری خراسانی . [ ص َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نام وی حاجی میرزا کاظم و از احفاد صبوری کاشانی و برادرزاده ٔ فتحعلی صباست . جدّ وی در روزگار محمدشاه بخراسان شد و صبوری در حدود سال 1259 هَ . ق . در مشهد متولد گردیدو در آنجا نشأت یافت و در قصیده سرائی
صبوری رشتیلغتنامه دهخداصبوری رشتی . [ ص َ ی ِ رَ ] (اِخ )میرزا باقرخان حکیم فرزند سیدمحمد متخلص به صبوری وملقب به مدیرالاطباء وی از سادات جلیل القدر و از اعاظم و نجبای گیلان است مولد وی به سال 1265 هَ . ق . قمری در رشت بود و هم در این بلد مقدمات ادبی و عربی را فراگ
صبوری کردنلغتنامه دهخداصبوری کردن . [ ص َ ک َ دَ] (مص مرکب ) شکیبائی ورزیدن . صبر کردن : گفتم تو چه دانی که شب تیره چه زایدبشکیب و صبوری کن تا شب بنهد بار. فرخی .زبان گر بگرمی صبوری کندز دوری کن خویش دوری کند. ن
بردباریفرهنگ مترادف و متضادتاب، تحمل، حلم، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری، طاقت ≠ ناشکیبایی، کمحوصلگی، ناشکیبی
صبوری خراسانیلغتنامه دهخداصبوری خراسانی . [ ص َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نام وی حاجی میرزا کاظم و از احفاد صبوری کاشانی و برادرزاده ٔ فتحعلی صباست . جدّ وی در روزگار محمدشاه بخراسان شد و صبوری در حدود سال 1259 هَ . ق . در مشهد متولد گردیدو در آنجا نشأت یافت و در قصیده سرائی
صبوری رشتیلغتنامه دهخداصبوری رشتی . [ ص َ ی ِ رَ ] (اِخ )میرزا باقرخان حکیم فرزند سیدمحمد متخلص به صبوری وملقب به مدیرالاطباء وی از سادات جلیل القدر و از اعاظم و نجبای گیلان است مولد وی به سال 1265 هَ . ق . قمری در رشت بود و هم در این بلد مقدمات ادبی و عربی را فراگ
صبوری کردنلغتنامه دهخداصبوری کردن . [ ص َ ک َ دَ] (مص مرکب ) شکیبائی ورزیدن . صبر کردن : گفتم تو چه دانی که شب تیره چه زایدبشکیب و صبوری کن تا شب بنهد بار. فرخی .زبان گر بگرمی صبوری کندز دوری کن خویش دوری کند. ن
حسین صبوریلغتنامه دهخداحسین صبوری . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) ابن علی تبریزی شاعر متخلص به صبوری از ایران به روم شد و در 1269 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر فارسی و ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329</span
ناصبوریلغتنامه دهخداناصبوری . [ ص َ ] (حامص مرکب ) بیقراری . بی صبری . ناشکیبی . ناشکیبائی . بی طاقتی . بی تابی . جزع و فزع : گر تو به هر مدیحی چندین تپید خواهی نهمار ناصبوری نهمار بی قراری . منوچهری .چندان بطریق ناصبوری نالید ز د