صحنهلغتنامه دهخداصحنه . [ ص َ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان در 61هزارگزی کرمانشاه کنار شوسه ٔ کرمانشاه به طهران واقع. مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است : طول 47 درجه و33</span
صحنهلغتنامه دهخداصحنه . [ ص َ ن َ ] (اِخ ) یکی از بخش های شهرستان کرمانشاهان . این بخش در شمال باختری شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به بخش سنقر کلیائی از شهرستان کرمانشاه . از طرف جنوب خاور کنگاور کلیائی از شهرستان کرمانشاه . از طرف جنوب خاور شهرستان نهاوند. از طرف جنوب بخ
شحنهلغتنامه دهخداشحنه . [ ش َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔشهرستان یزد. دارای 259 تن سکنه ، آب آن از قنات ، محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
شحنةلغتنامه دهخداشحنة. [ ش ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) آنقدر از گیاه که ستوران را یک روز و یک شب کفایت کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جماعت اسبان یا به قدر کفایت از آن ، یقال : بالبلد شحنة من الخیل ؛ ای رابطة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنچه کشتی را بارگیری کنند. (از ذیل اقرب المو
سحنهلغتنامه دهخداسحنه .[ س َ ن َ ] (اِخ ) جایگاهی است بین بغداد و همدان و گویند نزدیکی همدان . (معجم البلدان ). شهری است نزدیک همدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به صحنه شود.
سحنةلغتنامه دهخداسحنة. [ س َ ن َ ] (ع اِ) شکل و روی و صورت مردم . (غیاث ). روی مردم . (منتهی الارب ). هیئت . (لسان العرب ) (منتهی الارب ). || نرمی و تازگی پوست روی . (غیاث ). نرمی روی پوست . (منتهی الارب ) (لسان العرب ). || هیئت و رنگ . (لسان العرب ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نهاد روی
صحنه 1scene 1واژههای مصوب فرهنگستان[سینما و تلویزیون] 1. مجموعۀ نماهایی که در یک مکان واحد، از یک رویداد فیلمبرداری شود 2. محل وقوع رویدادی که از آن فیلمبرداری میشود [هنرهای نمایشی] واحد تقسیم پرده یا نمایشنامه که مبنای آن ورود و خروج شخصیتهای نمایشنامه یا تغییر در زمان و مکان رویدادهای نمایش است
صحنهآراset decoratorواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که مسئولیت کلی آرایش صحنه و ساخت آرایهها را بر عهده دارد
نونمایی تصویرمبناimage-based rendering, image renderingواژههای مصوب فرهنگستانتولید تصویری تازه از یک صحنه با استفاده از تصاویری که پیشتر از آن صحنه گرفته شده است
صحنه ٔ بالالغتنامه دهخداصحنه ٔ بالا. [ ص َ ن َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای بخش آق قلعه شهرستان گنبدقابوس 9هزارگزی جنوب باختری پهلوی دژدشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . سکنه 1500 تن . آب از چاه . محصول آنجاغلات ، حبوبات ، صیفی
صحنه ٔ پائینلغتنامه دهخداصحنه ٔ پائین . [ ص َ ن ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای بخش آق قلعه شهرستان گنبد قابوس 6هزارگزی جنوب باختری آق قلعه ، جنوب رودخانه ٔ گرگان ، دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی ، سکنه 600تن . آب از رودخانه ٔ گ
صحنه سازیفرهنگ فارسی عمید۱. (سینما، تئاتر) شغل و عمل صحنهساز.۲. [مجاز] ایجاد وضع و حالتی دروغی و ساختگی برای جلب توجه دیگران.
صحنه سازلغتنامه دهخداصحنه ساز. [ ص َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ صحنه . سازنده ٔ سن نمایش . || آنکه حادثه یاوضعی مصنوعی ایجاد کند تا مقصود خود را بدست آرد.
خارج صحنهoff-stageواژههای مصوب فرهنگستان1. فضای نمایشی خارج از دید تماشاگر 2. فضای خارج از صحنۀ فیلمبرداری
پزشک صحنهset medicواژههای مصوب فرهنگستانپزشک یا فرد غیرپزشکی که مسئولیت حفظ ایمنی و سلامت جسمی اعضای گروه تولید را در جریان تهیۀ فیلم بر عهده دارد
پشت صحنهback stage, wingsواژههای مصوب فرهنگستان1. محوطهای در پشت فضای نمایشی شامل اتاقهای رختکن و چهرهپردازی و انبارها که از چشم تماشاگر پنهان است 2. محوطهای در خارج از دید دوربین
پشتِصحنهbehind the scenesواژههای مصوب فرهنگستانرویدادهایی که خارج از دید دوربین اتفاق میافتند یا اگر در روند تولید و در داخل دید دوربین رخ میدهند در فیلم نهایی گنجانده نمیشود