صدریفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به سینه.۲. (صفت نسبی، اسم) (زیستشناسی) نوعی برنج مرغوب ایرانی.۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در آواز افشاری.
صدریلغتنامه دهخداصدری . [ ص َ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی و از اهالی اشتیب است و بدرس شیخی افندی مداومت داشت . وی به سال 993 هَ . ق . در استانبول درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ). او را دیوانی است به ترکی . (کشف الظنون ).
صدریلغتنامه دهخداصدری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی است . نام او پیری و به توقادلی زاده شهرت داشت و بعهد سلطان بایزیدخان ثانی میزیست و با وزرا و اعیان معاشر و به احوال آنان احاطه ٔ کامل داشت و ادعای مهارت در رمل می کرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
صدریلغتنامه دهخداصدری . [ ص َ ] (ص نسبی ) رجوع به صدر شود. || نسبتی است بصدر و آن قریه ای است از قرای بیت المقدس . (الانساب سمعانی ). || (اِ) قسمی برنج که در گیلان و مازندران زراعت می شود.
سپیدرگلغتنامه دهخداسپیدرگ . [ س ِ / س ِ رَ ] (اِ مرکب ) دستارچه بود. (لغت فرس ) : ای قبله ٔ خوبان من ای طرفه ٔ ری لب را به سپیدرگ بکن پاک از می . رودکی .بعضی این کلمه را سپردزک خوانده اند. مؤلف برها
سدریلغتنامه دهخداسدری . [ س ِ ] (اِخ ) یحیی بن عبدالملک بن احمدبن شعیب سدری مکنی به ابوزکریا یحیی بن عبدالملک بن احمد شعیب . شیخ صالحی است از اصحاب شیخ عمادالدین که بسال 476هَ . ق . بحلب متولد شده و ببغداد نشو و نما یافته از اباالحسین بن الطیوری و اباعلی التک
سدریلغتنامه دهخداسدری . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به سدر که فروشنده ٔ آن است . (از لباب الانساب ).
قلعه صدریلغتنامه دهخداقلعه صدری . [ ق َ ع َ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در 7هزارگزی شمال باختری قم ، این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از قنات و رودخان
صدريةدیکشنری عربی به فارسینوشيدن , اشاميدن , پيش بند بچه , جليقه , لباس زير شبيه جليقه , نيم تنه يا ژيلت , زيرپوش کشباف , لباس , واگذارکردن , اعطا کردن , محول کردن , ملبس شدن
صدریهلغتنامه دهخداصدریه . [ ص َ ری ْ ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شیب آب شهرستان زابل 12هزارگزی شمال باختری سکوهه ، 6هزارگزی باختر شوسه ٔ زاهدان بزابل . سکنه سه خانوار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
قلعه صدریلغتنامه دهخداقلعه صدری . [ ق َ ع َ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در 7هزارگزی شمال باختری قم ، این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از قنات و رودخان
درد سینهangina 1واژههای مصوب فرهنگستاندرد تنجشی خفهکننده که امروز بیشتر به درد قفسۀ صدری اطلاق میشود
آورتیلغتنامه دهخداآورتی . [ وُ ] (از یونانی ، اِ) آئورت . آوُرطی . ام الشرائین . اُرطی . دبر. شریانی که از بطن اَیْسَر قلب بوسیله ٔ شریانهای دیگر، خون سرخ بهمه ٔ اعضاء رساند. و آن بر دو قسمت است آورتی بطنی و آورتی صدری ، و آورتی صدری را وتین گویند.
صدریهلغتنامه دهخداصدریه . [ ص َ ری ْ ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شیب آب شهرستان زابل 12هزارگزی شمال باختری سکوهه ، 6هزارگزی باختر شوسه ٔ زاهدان بزابل . سکنه سه خانوار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
قلعه صدریلغتنامه دهخداقلعه صدری . [ ق َ ع َ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در 7هزارگزی شمال باختری قم ، این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از قنات و رودخان
مصدریلغتنامه دهخدامصدری . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) متعلق ومنسوب به مصدر. (ناظم الاطباء). رجوع به مصدر شود.- وجه مصدری ؛ در دستورهای قدیم ، فعلی را می گفتند که به صورت اسم (مصدر) درآمده باشد و غالباً متعاقب صیغه ٔ مطلوب یکی از افعال بایستن ، یارستن ،توانستن ، خواستن ، ش