ترجمه مقاله

صفت

sefat

۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمه‌ای که بیانگر حالت، چگونگی، مقدار، یا تعداد اسم است.
۲. شاخصه؛ ویژگی؛ ممیزه.
٣. (صفت) مانند؛‌ مثل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گداصفت، سگ‌صفت.
٤. (اسم مصدر) وصف خداوند با نام‌های مخصوص.
٥. [عامیانه، مجاز] عاطفه؛ وفاداری.
٦. [قدیمی] پیشه؛‌ شغل.
٧. [قدیمی] رفتار؛ منش؛ خلق‌وخوی.
٨. (اسم مصدر) [قدیمی] چگونگی؛ چونی.
٩. [قدیمی، مجاز] معنی؛ ‌واقع؛ باطن.
١٠. [قدیمی] نوع؛ قِسم.
١١. [قدیمی] شکل؛‌ گونه.
١٢. (اسم مصدر) [قدیمی] وصف کردن؛ بیانِ حال.
⟨ صفت تفضیلی: (ادبی) در دستور زبان، صفتی که در آخر آن لفظ «تر» افزوده می‌شود و به برتری داشتن موصوف بر غیر در صفتی دلالت می‌کند، مانند بیناتر، داناتر، زیباتر، بیناترین، داناترین، زیباترین.
⟨ صفت فاعلی: (ادبی) در دستور زبان، صفتی که بر کنندۀ کار دلالت می‌کند، مانند خواهنده، پرسان، پرهیزگار.
⟨ صفت مشبهه: (ادبی) در دستور زبان، صفتی که بر ثبوت و دوام فعل در فاعل دلالت می‌کند، مانند بینا، توانا، دانا، شکیبا.
⟨ صفت ساده (مطلق): (ادبی) در دستور زبان، صفتی که صفات و حالات را بیان می‌کند، مانندِ گرم، سرد، بزرگ، کوچک، سفید، سیاه.
⟨ صفت مفعولی: (ادبی) در دستور زبان، صفتی که دلالت بر مفعول بودن دارد و کار بر آن واقع می‌شود، مانند کشته، دیده.
⟨ صفت نسبی: (ادبی) در دستور زبان، صفتی که کسی یا چیزی را به جایی یا چیزی نسبت می‌دهد، مانند تهرانی، طلایی.

۱. نعت، وصف
۲. چونی، چگونگی، کیفیت
۳. خصلت، خو
۴. سجیه، مختصه، ویژگی
۵. عاطفه، غیرت
۶. رفتار، کردار
۷. لقب ≠ موصوف

زاب، فروزه

ترجمه مقاله