صفحهفرهنگ فارسی عمید۱. روی چیزی؛ رویه؛ سطح.۲. یک روی از هر برگ کتاب.⟨ صفحهٴ فلوئورسان: صفحۀ شیشهای که با مادهای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن میتابد میدرخشد؛ پردۀ فلوئورسان.
صفحهلغتنامه دهخداصفحه . [ ص َ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 33هزارگزی جنوب خاوری اهواز 10هزارگزی خاور راه آهن اهواز به خرمشهر و کنار کارون . دشت . گرمسیر. دارای 65<
صفحهلغتنامه دهخداصفحه . [ ص َ ح َ ] (اِخ )دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 48هزارگزی جنوب اهواز 3هزارگزی باختر راه اهواز به آبادان است . دشت . گرمسیر. دارای 60 تن سکنه . آب از چاه
شفعهلغتنامه دهخداشفعه . [ ش ُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) همسایگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).- حق شفعه ؛ حق خریداری که به همسایه و شریک ملک داده میشود. (ناظم الاطباء). و رجوع به شفعة شود.
شفعةلغتنامه دهخداشفعة. [ ش ُ / ش َ ع َ ] (ع اِ) شفعةالضحی ؛ دو رکعت نماز چاشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دو رکعت چاشت است ، و شفعه بدان نامیدند که از یک رکعت زاید است . (آنندراج ).
شفعةلغتنامه دهخداشفعة. [ ش ُ ع َ ] (ع مص ) شفعه . خواهشگری چیزی که شخصی میخواهد آنرا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خواهش کردن . (المصادر زوزنی ). || ضمیمه کردن چیزی بر چیزی که دارد تا زیاده گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||
شفهةلغتنامه دهخداشفهة. [ ش َ ف َ هََ ] (ع اِ) لب . ج ، شفهات . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به شفة شود.
صفحهکلاچclutch disc/ clutch disk, clutch plate, friction plate, driven plate assembly, clutch centre plate, centre plate, clutch driven plate, driven discواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ چرخانی که دو سوی آن با مادهای اصطکاکی پوشانده میشود و با فشرده شدن بین چرخلنگر و دیسک کلاچ، گشتاور و توان و حرکت را از موتور به جعبهدنده (gearbox) منتقل میکند
صفحهکلیدkeyboard 3واژههای مصوب فرهنگستان[رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعهای از کلیدهای نمایشگر حروف الفبا و نشانههای دیگر که بر روی یک صفحه قرار گرفتهاند و به رایانه متصل میشوند و از آن برای ورود اطلاعات به رایانه استفاده میکنند [موسیقی] مجموعۀ شستیهای سازهای شستیدار
صفحه ٔ ملساءلغتنامه دهخداصفحه ٔ ملساء. [ ص َ ح ِ ی ِ م َ ] (اِخ ) نزد حکما و متکلمان صفحه ای است که اجزاء مفروضه ٔ آن در وضع متساوی و متصل بود چنانکه بین این اجزا فرجه ها نباشد، خواه آن فرجه ها نافذ باشد که مسام نامند یا غیر نافذ که زوایا نامند، چنین است در شرح مواقف . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
صفحه بندلغتنامه دهخداصفحه بند. [ ص َ ح َ / ح ِ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که در چاپخانه ها مطالبی را که با حروف سربی بطور ستونی چیده شده بصورت صفحه به قطعی که مطلوب است می بندد.
صفحه بندی کردنلغتنامه دهخداصفحه بندی کردن . [ ص َ ح َ / ح ِ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) در تداول مطابع ستونهای چیده شده ٔ جدا را بیکدیگر پیوسته از آن برای چاپ صفحه ترتیب دادن .
صفحه بندیلغتنامه دهخداصفحه بندی . [ ص َح َ / ح ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل صفحه بند. ستون ها را در مطبعه بصورت صفحه درآوردن . بصورت صفحه پیوستن ستونهای مطالب چیده شده در چاپخانه را. از ستونهای چیده صفحه بهم پیوستن . این کلمه با شدن و کردن صرف شود.
باب صفحهلغتنامه دهخداباب صفحه . [ ص َ ح َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 30هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه ، سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . سکنه ٔ آن 50 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span clas
تنظیم صفحهpage setupواژههای مصوب فرهنگستانیکی از زیرگزینههای پرونده که امکانات تنظیم مشخصات اصلی صفحه از قبیل طول سطر و فاصلۀ بین سطرها را فراهم میکند