صندوقچهفرهنگ فارسی عمیدصندوق کوچک.⟨ صندوقچهٴ سِر: [مجاز] آنکه راز کسی را میداند ولی آن را نگه میدارد و فاش نمیکند؛ رازدار.
صندوقچهلغتنامه دهخداصندوقچه . [ ص َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر صندوق . صندوق کوچک . جعبه . درج : صندوقچه ٔ عدل تو مانده ست بطرطوش دستورچه ٔ جور تو در پیش و کنارست .ناصرخسرو.
صندوقهفرهنگ فارسی عمیدنوعی دیوار که آجرها را در آن ایستاده، مانند دیوارۀ صندوق، قرار دهند، بهطوریکه میان هر دو آجر به پهنای یک آجر خالی باشد.⟨ صندوقهٴ سینه: (زیستشناسی) [مجاز] قفسۀ سینه؛ قسمت بالای ستون فقرات، دندهها، و استخوان جناغی که قلب و ریهها در آن قرار دارد.
صندوقهلغتنامه دهخداصندوقه . [ ص َ ق َ / ق ِ ] (اِ) دیوار از دو آجر یا دو خشت که میان آن دو به پهنای آجر یا خشت تهی باشد. || دیوار از خشت یا آجر یک لا که میان دو بام یا دو حائط کشند.
صندوقچه ٔ سرلغتنامه دهخداصندوقچه ٔ سر. [ ص َ چ َ / چ ِ ی ِ س ِرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رازدار. کسی که سِرّ مردمان نگاه دارد. کسی که راز مردمان افشا نکند. رجوع به صندوق سِرّ و صندوق شود.
صندوقچۀ وسایل چایگویش کرمانشاهکلهری: sanu:q گورانی: sanu:q سنجابی: sanu:q کولیایی: sanu:q زنگنهای: sanu:q جلالوندی: sanu:q زولهای: sanu:q کاکاوندی: sanu:q هوزمانوندی: sanu:q
صندوقچه ٔ سرلغتنامه دهخداصندوقچه ٔ سر. [ ص َ چ َ / چ ِ ی ِ س ِرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رازدار. کسی که سِرّ مردمان نگاه دارد. کسی که راز مردمان افشا نکند. رجوع به صندوق سِرّ و صندوق شود.