صنعتی

san'ati

معنی

۱. مربوط به صنعت: ماشین‌آلات صنعتی.
۲. همراه با صنعت: زندگی صنعتی.

جست‌وجوی دقیق

صنعتی

فرهنگ فارسی عمید

۱. مربوط به صنعت: ماشین‌آلات صنعتی.۲. همراه با صنعت: زندگی صنعتی.

صنعتی

لغت‌نامه دهخدا

صنعتی . [ ص َ ع َ ] (اِخ ) صادقی کتابدار در مجمعالخواص نویسد: صنعتی در مشهد مقدس اقامت میکرد و بصنعت قالب تراشی شهرت دارد. شخصی از خود گذشته و فداکار است و طبع شعرش هم بد نیست . از اوست :ربوده صبرم از دل دلبری در آن رعنائی که لعل او نمکدانی بود بر خوان رعنائی .<p

صنعتی

لغت‌نامه دهخدا

صنعتی . [ ص َ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به صنعت . صنعتگر. صانع. ج ، صنعتیان : و هرچه صنعتیان بودند دست از صنعت بداشتندی و هرچه مؤمن بودندی جان پروردندی [ از آواز داود ] . (قصص الانبیاء چ سنگی تهران 1322 ص <span class="hl"

صنعتی

دیکشنری فارسی به عربی

صناعي , ماکر

صنعتی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

industrial

جست‌وجوی هم‌آوا

شنعتی

واژه‌نامه آزاد

سرزنش

کار صنعتی (صنعت)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

exhibition

خط صنعتی

industry track

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خطی غیر از خط اصلی برای ارائۀ خدمات به کارخانه‏ها یا مراکز اقتصادی

پژوهش صنعتی

industrial research

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پژوهش با هدف رفع نیازهای بنگاه در توسعه یا بهبود محصولات یا فرایندها یا خدمات و همچنین نوآوری و عرضة محصولات و خدمات جدید

پسماند صنعتی

industrial waste, manufacturing waste

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پسماند ناشی از فعالیت‌ها یا فرایندهای صنعتی

جست‌وجوی مشابه

خط صنعتی

industry track

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خطی غیر از خط اصلی برای ارائۀ خدمات به کارخانه‏ها یا مراکز اقتصادی

پژوهش صنعتی

industrial research

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پژوهش با هدف رفع نیازهای بنگاه در توسعه یا بهبود محصولات یا فرایندها یا خدمات و همچنین نوآوری و عرضة محصولات و خدمات جدید

پسماند صنعتی

industrial waste, manufacturing waste

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پسماند ناشی از فعالیت‌ها یا فرایندهای صنعتی

پوشش صنعتی

industrial coating

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پوششی که در کارخانه‌ها بر روی قطعات فلزی، پیش یا پس از ساخت، می‌نشانند

تایر صنعتی

industrial tyre

واژه‌های مصوب فرهنگستان

رده‌ای از تایرهای بادی و توپُر که در ماشین‌آلات صنعتی و ساختمان‌سازی، مانند انواع افرازه‌ها، به کار میرود

جست‌وجوی متن

industrialize

دیکشنری انگلیسی به فارسی

صنعتی شدن، صنعتی کردن، بنگاههای صنعتی تاسیس کردن

industrializes

دیکشنری انگلیسی به فارسی

صنعتی می شود، صنعتی کردن، بنگاههای صنعتی تاسیس کردن

industrialized

دیکشنری انگلیسی به فارسی

صنعتی، صنعتی کردن، بنگاههای صنعتی تاسیس کردن

industrializing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

صنعتی شدن، صنعتی کردن، بنگاههای صنعتی تاسیس کردن

industrial air pollution

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آلودگی صنعتی صنعتی

جست‌وجوی هم‌آغاز

صنعتی کردن

دیکشنری فارسی به عربی

صنع

صنعتی سازی

دیکشنری فارسی به عربی

تصنيع

صنعتی سازی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

industrialization

صنعتی شدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

industrialize

صنعتی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

industrialize

جست‌وجوی هم‌قافیه

خط صنعتی

industry track

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خطی غیر از خط اصلی برای ارائۀ خدمات به کارخانه‏ها یا مراکز اقتصادی

پژوهش صنعتی

industrial research

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پژوهش با هدف رفع نیازهای بنگاه در توسعه یا بهبود محصولات یا فرایندها یا خدمات و همچنین نوآوری و عرضة محصولات و خدمات جدید

پسماند صنعتی

industrial waste, manufacturing waste

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پسماند ناشی از فعالیت‌ها یا فرایندهای صنعتی

پوشش صنعتی

industrial coating

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پوششی که در کارخانه‌ها بر روی قطعات فلزی، پیش یا پس از ساخت، می‌نشانند

تایر صنعتی

industrial tyre

واژه‌های مصوب فرهنگستان

رده‌ای از تایرهای بادی و توپُر که در ماشین‌آلات صنعتی و ساختمان‌سازی، مانند انواع افرازه‌ها، به کار میرود

ترجمه مقاله