صواملغتنامه دهخداصوام . [ ص َوْ وا ] (ع اِ) پرنده ای است خاکی رنگ درازگردن که بیشتر در خرمابن آشیانه سازد.
صواملغتنامه دهخداصوام . [ ص َوْ وا ] (ع ص ) بسیار روزه گیرنده . صیغت مبالغه است صائم را. رجوع به صائم شود.
سواملغتنامه دهخداسوام . [ س َ ] (ع اِ) چرنده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || گوی که زیر هر دو چشم اسب است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
سواملغتنامه دهخداسوام . [ س ُ ] (ع اِ) بها. (منتهی الارب ). بها. قیمت . (ناظم الاطباء). || نام مرغی است . || (مص ) بها کردن متاع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
صوامعلغتنامه دهخداصوامع. [ ص َ م ِ ] (اِخ ) قبیله ای است از بطون هوارة از بربر. (صبح الاعشی ج 1 ص 364).
صوامعلغتنامه دهخداصوامع. [ص َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ صَوْمَعَة. عبادتخانه های ترسایان . (غیاث اللغات ) : و لولا دفع اﷲ الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع. (قرآن 40/22). چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین تابان . (سندبادنامه ص <span class="hl" d
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی .[ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن یحیی بن شیرین مکنی به ابواحمد و معروف بمأمون . راوی بود و از علی بن جعد و یحیی بن عبداﷲبن بکیر روایت کرد و محمدبن داود بکر آبادی و احمدبن محمدبن اسماعیل صوام از او روایت میکردند. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص <span class="hl" di
صائملغتنامه دهخداصائم . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صوم . روزه دار. || هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن . (منتهی الارب ). || ایستاده و برپای . ج ، صوام ، صیام ، صُوّم ، صیم ، صیّم ، صیامی . || نام روده ٔ دوم از جمله ٔ شش روده ٔ شکم . (غیاث اللغات ). نام یکی از امع
غیرلغتنامه دهخداغیر. [ غ َ ] (ع مص ) دیه دادن . (از اقرب الموارد) . اسم مصدر آن غیرَة است . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || رشک بردن . (دهار). رشک خوردن مرد بر زن خود وبرعکس . (از منتهی الارب ). غیرت داشتن شوهر نسبت به زن خود و ناپسند شمردن قصد و نظر بد دیگری را در زن وی ، و عکس آن . غَیرَة.
صوامعلغتنامه دهخداصوامع. [ ص َ م ِ ] (اِخ ) قبیله ای است از بطون هوارة از بربر. (صبح الاعشی ج 1 ص 364).
صوامعلغتنامه دهخداصوامع. [ص َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ صَوْمَعَة. عبادتخانه های ترسایان . (غیاث اللغات ) : و لولا دفع اﷲ الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع. (قرآن 40/22). چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین تابان . (سندبادنامه ص <span class="hl" d