شیذلةلغتنامه دهخداشیذلة.[ ش َ ذَ ل َ ] (اِخ ) ابوالمعالی عزیزی ابن عبدالملک بن منصور جیلی . فقیه شافعی (متوفی 494 هَ . ق .). او راست : دیوان الانس و میدان الفرس ، البرهان فی مشکلات القرآن . (از کشف الظنون ). در ص 241 کشف الظنو
صیدلةلغتنامه دهخداصیدلة. [ ص َ دَ ل َ ] (ع اِمص ) صیدنة. گیاه شناسی . داروفروشی .عطاری . عمل صیدلانی . در کشف الظنون آرد: علم صیدله از فروع طب است و در تمییز متشابهات از اشکال رستنیهابحث کند که چینی است یا هندی است یا رومی و از شناختن زمان آن که تابستانی است یا پائیزی و از تمیز نیک آن از بد، و
سگدلیلغتنامه دهخداسگدلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) سخت دلی . بددلی : با همه سگدلی شکار منندگوسفندان کشت زار منند. نظامی . || سگی . درندگی : گر سگی خود بود مرقع پوش سگدلی را کجا کند فرموش .<p class=
سدلیلغتنامه دهخداسدلی . [ ] (اِخ ) نام قبه ای بقصر احمد نصرالدولةبن مروان دوستک در میافارقین که بر سه پایه برآورده بودند، و این لفظ پارسی است بمعنی سه قائمه و مدفن نصرالدوله بدان قبه است . (از ابن خلکان از یادداشت مؤلف ).
صیدنةلغتنامه دهخداصیدنة. [ ص َ دَ ن َ ] (ع اِمص ) علم داروشناسی . (منتهی الارب ). صیدلة. گیاه شناسی . رجوع به صَیْدَلَة شود.
صیدلةلغتنامه دهخداصیدلة. [ ص َ دَ ل َ ] (ع اِمص ) صیدنة. گیاه شناسی . داروفروشی .عطاری . عمل صیدلانی . در کشف الظنون آرد: علم صیدله از فروع طب است و در تمییز متشابهات از اشکال رستنیهابحث کند که چینی است یا هندی است یا رومی و از شناختن زمان آن که تابستانی است یا پائیزی و از تمیز نیک آن از بد، و
باسیونلغتنامه دهخداباسیون . (اِ) باخیون . نباتی است که او را به تازی سعله گویند. (ترجمه ٔ صیدله نسخه ٔ خطی ). رجوع به سعله شود.
صیادلةلغتنامه دهخداصیادلة. [ ص َ دِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ صیدلانی . (منتهی الارب ). رجوع به صیدلانی و صیدلة شود.
دواسازیلغتنامه دهخدادواسازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل دواساز. داروسازی . صیدلة. صیدنة. داروگری . (یادداشت مؤلف ). صنعت ترکیب ادویه . (ناظم الاطباء) || (اِ مرکب ) محل و مغازه ٔ دواساز. داروسازی . محل ساختن دوا.