ضجلغتنامه دهخداضج . [ ض َج ج ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن . بانگ کردن . (زوزنی ). آواز کردن و نالیدن و فریاد کردن ازبیم ، یا عام است . (آنندراج ). ضجیج . (منتهی الارب ).
دج دجلغتنامه دهخدادج دج . [ دَ دَ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان دجاجه را خوانند. (از منتهی الارب ). توتو.
دیش دیشلغتنامه دهخدادیش دیش . (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد با 95 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
دیش دیشلغتنامه دهخدادیش دیش . (اِخ ) دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور با 440 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
ظجلغتنامه دهخداظج . [ ظَج ج ] (ع مص ) بانگ و فریادخواهی کردن در جنگ ، و در غیر جنگ بیشتر به ضاد معجمه (ضَج ّ) گویند.
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن یزید السعدی از قدماء شعراء عرب و او جد احیمر لص است او راست :لالا أعق ولا احوب ولا اغیر علی مضرلکنما اغزو أذا ضج المطی من الدبر.رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 130 شود.<br
طغرائیلغتنامه دهخداطغرائی . [ طُ ] (اِخ ) یاقوت آرد: حسین بن علی بن محمدبن عبدالصمد الاستاد، مؤیدالدین ، ابواسماعیل الاصبهانی ، المعروف بالطغرائی . کلمه ٔ طغرائی منسوب به کسی است که شغل و منصب او نوشتن طغرا و القاب ملوک و امرا بر فرامین و مناشیر باشد. و هی الطرة التی تکتب فی اعلی المناشیر فوق
حضجلغتنامه دهخداحضج . [ ح َ ] (ع مص ) حضج نار؛ افروختن . (تاج المصادر بیهقی ). آتش افروختن . (مهذب الاسماء). || حضج شیئی بر ارض ؛ بر زمین زدن آن . (منتهی الارب ). بر زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). || حضج قصار ثوب را؛ زدن گازر جامه را به محضاج گاه شستن آن . || دویدن . || درآو
حضجلغتنامه دهخداحضج . [ ح ِ ] (ع اِ) آب کدر باقی مانده در حوض شتران . ج ، احضاج . (از منتهی الارب ). آب تیره در حوض . (مهذب الاسماء). || مرد فرومایه . مرد دون . || ناحیه ٔ کرانه ٔ حوض . (منتهی الارب ).
حفاضجلغتنامه دهخداحفاضج . [ ح ُ ض ِ ] (ع ص ) حفضج . حفضاج . مرد بسیارگوشت فروهشته شکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
حفضجلغتنامه دهخداحفضج . [ ح ِض ِ ] (ع ص ) مرد بسیارگوشت فروهشته شکم . حفضاج . حفاضج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.