کشعلغتنامه دهخداکشع. [ ک َ ش َ ] (ع اِمص ) تفتگی و بی آرامی از اندوه و ملال . ضجرت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ملال آورلغتنامه دهخداملال آور. [ م َ وَ ] (نف مرکب ) به ستوه آورنده . آنچه ملال و دلتنگی آورد. آنچه موجب ضجرت و آزردگی خاطر گردد. ملال انگیز.
کدورتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تیرگی ۲. آزردگی، تکدر، دشمنی، دلآزردگی، دلتنگی، رنجش، رنجیدگی، ضجرت، عناد، ملال، ملالت، نقار، ۳. آلودگی، ناپاکی ≠ صفوت
بی مبالاتیلغتنامه دهخدابی مبالاتی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) بی باکی . لاابالی گری . (یادداشت مؤلف ) : از سر ضجرت و تحکم و تأنف از بی مبالاتی غلام طیره شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 345).