ضحللغتنامه دهخداضحل . [ ض َ ] (ع مص ) فرورفتن آب : ضَحَل الماء؛ فرورفت آب . || تُنُک گردیدن . || کمیاب شدن . (منتهی الارب ): ضَحَلَت ِ الغُدرُ؛ کم شد آب آبگیرها. (منتهی الارب ).
ضحللغتنامه دهخداضحل . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) آب اندک بی عمق . (منتهی الارب ). آب اندک . (منتخب اللغات ). ج ، اَضحال ، ضُحول ، ضِحال .
سامانۀ حملونقل تلفنیdial-a-ride transportation system, dial-a-rideواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ حملونقلی که در آن وسایل نقلیه با درخواست تلفنی در اختیار متقاضیان قرار میگیرد
بوق آزادdial toneواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی که مرکز تلفن ارسال میکند تا آمادگی خود را برای دریافت شمارۀ مورد نظر برخوان اعلام کند
شمارهگیری 2dial-upواژههای مصوب فرهنگستانویژگی خدماتی که در آن کاربر اینترنت ابتدا ازطریق شمارهگیری بهکمک مودم، به مرکز تلفن متصل و از آنجا به مودم شرکت ارائهکنندۀ خدمات اینترنتی مرتبط میشود
دسترسی با شمارهگیریdial-up accessواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای دسترسی به اینترنت که با خط تلفن عادی انجام میشود و دارای سرعت 56kbps است
دماسنج لیداری جذب تفاضلیdifferential absorption lidar thermometer, DIAL thermometerواژههای مصوب فرهنگستاندورکاو فعالی که دما را با استفاده از لیزر میسنجد
اتان الضحللغتنامه دهخدااتان الضحل . [ اَ نُض ْ ض َ ] (ع اِ مرکب ) سنگ گازران . (مهذب الأسماء). || سنگ بزرگ بر سر چاه که از چغزلاوه گرفتن پای بر آن لغزد. || سنگی بزرگ که پاره ای از آن درون چاه و پاره ای بیرون باشد. || تالاب .
مضحللغتنامه دهخدامضحل . [ م َ ح َ ] (ع اِ) جای آب کم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای آب اندک . (ناظم الاطباء).