ضروریفرهنگ فارسی عمید۱. واجب؛ لازم.۲. آنچه مورد لزوم و احتیاج باشد.۳. کاری که انسان ناگزیر از انجام دادن آن باشد.
ضروریلغتنامه دهخداضروری . [ ض َ ری ی / ری ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به ضرور. لابد. لابُدّمنه . ناچار. ناگزیر.لاعلاج . بایسته . دربایست . بایا. اندربای : چو نتوان به افلاک دست آختن ضروری است با گردشش ساختن .
ضروریدیکشنری فارسی به انگلیسیall-important, bare-bones, essential, imperative, imperious, indispensable, necessary, needful, prerequisite, subsistence
طول ضروری حفاظ،طول ضروریlength of needواژههای مصوب فرهنگستانطول موردنیاز حفاظ ایمنی راه بدون قطعات ابتدایی و انتهایی
ضروريدیکشنری عربی به فارسیضروري , واجب , بسيارلا زم , اصلي , اساسي ذاتي , جبلي , لا ينفک , واقعي , عمدهبي وارث را) , مصادره کردن , لا زم , بايسته , بايا , نيازمند , ناگزير , مايحتاج , شرط لا زم , لا زمه , احتياج , چيز ضروري
زیستگاه ضروریcrucial habitatواژههای مصوب فرهنگستانزیستگاهی که برای حفظ جمعیت گیاهان یا آبزیان یا حیاتوحش در فصول مشخصی از سال یا دورههای تولیدمثل ضروری است
آمینواسید ضروریessential aminoacidواژههای مصوب فرهنگستانهریک از آمینواسیدهایی که بدن قادر به ساختن آنها نیست یا نمیتواند به مقدار موردنیاز آنها را بسازد
ضروريدیکشنری عربی به فارسیضروري , واجب , بسيارلا زم , اصلي , اساسي ذاتي , جبلي , لا ينفک , واقعي , عمدهبي وارث را) , مصادره کردن , لا زم , بايسته , بايا , نيازمند , ناگزير , مايحتاج , شرط لا زم , لا زمه , احتياج , چيز ضروري
ضروریاتلغتنامه دهخداضروریات . [ ض َ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ضروریة. دربایستها.- ضروریات سته ؛ قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات ، محسوسات ، متواترات ، مجربات ، حدسیات و فطریات . و ضروریات ستة نزد اطبا، عبارت است از هوا و ماء و نوم و یقظه و ما
ضروریةلغتنامه دهخداضروریة. [ ض َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ضروری . ضروریه ٔ مطلقه ، قضیه ٔ موجهه ای که در آن حکم بشود بضرورت نسبت ثبوتیه یا سلبیه بین موضوع و محمول مادام که ذات موضوع موجود است . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عند المنطقیین قضیة موجهة بسیطة حکم فیهابضرورة ثبوت المحمول للموضوع
طول ضروری حفاظ،طول ضروریlength of needواژههای مصوب فرهنگستانطول موردنیاز حفاظ ایمنی راه بدون قطعات ابتدایی و انتهایی
ضروریاتلغتنامه دهخداضروریات . [ ض َ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ضروریة. دربایستها.- ضروریات سته ؛ قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات ، محسوسات ، متواترات ، مجربات ، حدسیات و فطریات . و ضروریات ستة نزد اطبا، عبارت است از هوا و ماء و نوم و یقظه و ما
ضروریةلغتنامه دهخداضروریة. [ ض َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ضروری . ضروریه ٔ مطلقه ، قضیه ٔ موجهه ای که در آن حکم بشود بضرورت نسبت ثبوتیه یا سلبیه بین موضوع و محمول مادام که ذات موضوع موجود است . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عند المنطقیین قضیة موجهة بسیطة حکم فیهابضرورة ثبوت المحمول للموضوع
دائم لاضروریلغتنامه دهخدادائم لاضروری . [ ءِ م ِ ض َ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح منطق یکی از قضایای چهارده گانه ٔ مطلقه و موجهه ازصنف اول باعتبار ذات تنها. (اساس الاقتباس ص 152).
زیستگاه ضروریcrucial habitatواژههای مصوب فرهنگستانزیستگاهی که برای حفظ جمعیت گیاهان یا آبزیان یا حیاتوحش در فصول مشخصی از سال یا دورههای تولیدمثل ضروری است
آمینواسید ضروریessential aminoacidواژههای مصوب فرهنگستانهریک از آمینواسیدهایی که بدن قادر به ساختن آنها نیست یا نمیتواند به مقدار موردنیاز آنها را بسازد
اسید چرب ضروریessential fatty acidواژههای مصوب فرهنگستاناسید چربی که بدن قادر به ساختن آن نباشد یا نتواند به مقدار موردنیاز آن را بسازد و درنتیجه لازم است در رژیم غذایی وجود داشته باشد