ضریعلغتنامه دهخداضریع. [ ض َ ] (ع اِ) خارِ سم . (مهذب الاسماء). شبرق . حله . شبرق خشک شده .شبرق خشک ، یا عام است . پشترغ . پشترغ خشک . بشترغ . بشترغ خشک . اسپرک خشک . گیاهی است که تر آن شبرق است و خشک آن ضریع که جهت پلیدی آن ستوران نچرند. (منتهی الارب ). گیاهی است که از غایت بدمزگی و سمیت او
ضریعفرهنگ فارسی معین(ضَ) [ ع . ] (اِ.) نسج پوششی استخوان که لای ة نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود.
کارخانة لبنیاتdairy factory, creamery, dairyواژههای مصوب فرهنگستانواحدی تولیدی که در آن فراوردههای شیری تولید میشود
پخشینۀ لبنیdairy spreadواژههای مصوب فرهنگستانپخشینهای که پایۀ آن چربی شیر است و میزان چربی آن کمتر از کره است
پیغذای لبنیdairy dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی آمادۀ مصرف، ازجمله انواع بستنی خامهای و پنیرهای تازه و شیرخاگین، که از فراوردههای شیری مانند خامه و شیر و ماست تهیه شده باشد
فراوردۀ لبنیdairy productواژههای مصوب فرهنگستانهر فراوردۀ غذایی که از شیر تهیه شود متـ . فراوردۀ شیری milk product
نوشابۀ لبنیdairy beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که عمدتاً از شیر و فراوردههای آن تهیه میشود
ضریعةلغتنامه دهخداضریعة. [ ض َ ع َ ] (ع ص ) گوسفند بزرگ پستان . (منتهی الارب ). شاةُ ضریعة؛ گوسفندی بزرگ پستان . (مهذب الاسماء). || زن بزرگ پستان . (منتهی الارب ).
ضَرِيعٍفرهنگ واژگان قرآننام نوعي از تيغها است که به آن شبرق هم ميگويند ، و اهل حجاز آن را وقتي خشک شد ضريع مينامند ، و ناگوارترين و تهوعآورترين گياه است که هيچ حيواني آن را نميخورد ، و شايد ناميدن آنچه در آتش است به نام ضريع ، صرفا از نظر شباهت در شکل و خاصيت بوده باشد .
ضریعةلغتنامه دهخداضریعة. [ ض َ ع َ ] (ع ص ) گوسفند بزرگ پستان . (منتهی الارب ). شاةُ ضریعة؛ گوسفندی بزرگ پستان . (مهذب الاسماء). || زن بزرگ پستان . (منتهی الارب ).
تضریعلغتنامه دهخداتضریع. [ ت َ ] (ع مص ) نزدیک گشتن آفتاب به فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). غروب کردن یا نزدیک به غروب رسیدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوب ناپختن شیره را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وقت فرودآوردن از دیگدان رسیدن دیگ را. || قریب به پوی