ضعفةلغتنامه دهخداضعفة. [ ض َ ع َ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضعیف . (منتهی الارب ). رجوع به ضعیف شود. || ج ِ ضَعوف . (منتهی الارب ). رجوع به ضعوف شود.
ضعیفةلغتنامه دهخداضعیفة. [ ض َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث ضعیف . زن سست و ناتوان .(منتهی الارب ). || (اِ) مطلق زن (در اصطلاح فارسی زبانان ). || زن معهود. زن ناشناس .- احرُف ضعیفه ؛ واو، یا، الف و آن سه را احرف جوف و احرف هوائیه و حروف علة و حروف مدّ و لین نیز گویند.
دل ضعفهلغتنامه دهخدادل ضعفه . [ دِ ض َ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) در تداول ، ضعف دل از گرسنگی یا از مشاهده ٔ منظره ٔ غم انگیز و حزن آور. رجوع به دل غشه شود.- دل ضعفه داشتن ؛ همیشه گرسنگی حس کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).- <span class=
ضعیفةلغتنامه دهخداضعیفة. [ ض َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث ضعیف . زن سست و ناتوان .(منتهی الارب ). || (اِ) مطلق زن (در اصطلاح فارسی زبانان ). || زن معهود. زن ناشناس .- احرُف ضعیفه ؛ واو، یا، الف و آن سه را احرف جوف و احرف هوائیه و حروف علة و حروف مدّ و لین نیز گویند.
خضعبةلغتنامه دهخداخضعبة. [ خ َ ع َ ب َ ] (ع ص ) زن فربه . || زن درمانده ٔ عاجز. ضعیفه .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
مرتثلغتنامه دهخدامرتث . [ م ُ ت َث ث ] (ع ص ) افتاده ٔ سست . یقال : جمل مرتث و ناقة مرتث ؛ أی ساقطة ضعیفة. (از منتهی الارب ).