طارکیسلغتنامه دهخداطارکیس . (اِ) علک البطم . آن را حبّة الخضراء نیز نامند. طارسیس . رجوع به طارسیس شود.
تارکشلغتنامه دهخداتارکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه تار کشد. (آنندراج ). مفتول کش و زرکش . (فرهنگ نفیسی ).
طارسیسلغتنامه دهخداطارسیس . (اِ) تکدرّ. (بحر الجواهر). || علک البطم وآن را [ صمغ ] حبّةالخضراء نیز نامند . (مخزن الادویه ). رجوع به طارکیس شود.