طاقدیسفرهنگ فارسی عمید۱. (زمینشناسی) چینخوردگیهای طاقمانند زمین.۲. طاقمانند؛ بهشکل طاق.۳. [قدیمی] ایوان.
طاقدیسلغتنامه دهخداطاقدیس . (اِخ ) تخت طاقدیس . تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان ). طو
طاقدیسلغتنامه دهخداطاقدیس . (ص مرکب ، اِ مرکب ) به معنی طاق مانند، چه دیس مانند را گویند. (برهان ). و رجوع به دیوان رودکی چ نفیسی ص 1110 شود. || صفه ٔ حضرت سلیمان . (برهان ). || تیزی پیش عمارت . || ایوان پادشاهان . (برهان ) : دست بهش
تاقدیسلغتنامه دهخداتاقدیس . (اِ مرکب ) فرهنگستان این کلمه را بجای چین خوردگی زمین که بشکل طاق است ، انتخاب کرده است . || طاقدیس . (به همه ٔ معانی ) رجوع به طاقدیس شود.
تاقدیسفرهنگ فارسی معین(اِمر.) = طاقدیس : 1 - مانند تاق ، به شکل تاق . 2 - در دانش زمین شناسی به چین - خوردگی های تاق مانند زمین گفته می شود. 3 - تخت تاقدیس ، نام تخت خسروپرویز که از عجایب زمان وی شمرده می شد.
گنبد طاقدیسلغتنامه دهخداگنبد طاقدیس . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی گنبد صوفی لباس است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گنبد صوفی لباس شود.
طاقدیسگانanticlinoriumواژههای مصوب فرهنگستانساختاری طاقدیسی متشکل از مجموعهای از طاقدیسها و ناودیسها
گنبد طاقدیسلغتنامه دهخداگنبد طاقدیس . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی گنبد صوفی لباس است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گنبد صوفی لباس شود.
تخت طاقدیسلغتنامه دهخداتخت طاقدیس . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) تخت کیخسرو و پرویز که به صور بروج کواکب منقش بود. (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). تختی دارای چندین طبقه که صور همه ٔ بروج و کواکب بر آن نقش بود و از فریدون به خسرو پرویز رسید. (ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا در ذیل تخت خسرو آرد: ... و در مثنوی بکت
تاقدیسلغتنامه دهخداتاقدیس . (اِ مرکب ) فرهنگستان این کلمه را بجای چین خوردگی زمین که بشکل طاق است ، انتخاب کرده است . || طاقدیس . (به همه ٔ معانی ) رجوع به طاقدیس شود.
طاقدیس آینه گونلغتنامه دهخداطاقدیس آینه گون . [ س ِ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه است از آسمان : همی سگالد این طاقدیس آینه گون که جفت ساز جلال تو تیزتر سازد.مجیر بیلقانی .
طاقدیسگانanticlinoriumواژههای مصوب فرهنگستانساختاری طاقدیسی متشکل از مجموعهای از طاقدیسها و ناودیسها
گنبد طاقدیسلغتنامه دهخداگنبد طاقدیس . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی گنبد صوفی لباس است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گنبد صوفی لباس شود.
تخت طاقدیسلغتنامه دهخداتخت طاقدیس . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) تخت کیخسرو و پرویز که به صور بروج کواکب منقش بود. (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). تختی دارای چندین طبقه که صور همه ٔ بروج و کواکب بر آن نقش بود و از فریدون به خسرو پرویز رسید. (ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا در ذیل تخت خسرو آرد: ... و در مثنوی بکت
تخت طاقدیسلغتنامه دهخداتخت طاقدیس . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) نام نوایی از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).لحن پنجم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء). || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به تخت طاقدیسی شود.
تخت طاقدیسفرهنگ فارسی معین( ~ ) (اِمر.) 1 - گوشه ای در دستگاه سه گاه . 2 - نام یک لَحْن از سی لَحن باربد.