طبرزدفرهنگ فارسی عمید= تبرزد: ◻︎ لب ز طبرزد چو طبرخون به دست / مغز طبرزد به طبرخون شکست (نظامی۱: ۳۱).
طبرزدلغتنامه دهخداطبرزد. [ طَ ب َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب تبرزد. مأخوذ از پهلوی تورزت ، در سانسکریت (دخیل ). توارجه . (برهان قاطع چ معین ذیل تبرزد). بعضی چنین گفته اند: مُعرب است ، گویا که اطراف آن کنده شده به تبر. طبرزن و طبرزل ، مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکر. صاحب صحاح گوید: طبرزد، نو
تبرزدلغتنامه دهخداتبرزد. [ ت َ ب َ زَ ] (اِ) پهلوی تورزت ، سانسکریت (دخیل ) توراجه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تبرزه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). نبات (فرهنگ جهانگیری ). نبات و قند سفید را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). نبات و شکر معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شکر سفید که گویا اطر
تبرزدفرهنگ فارسی عمید۱. نبات: ◻︎ از دست دوست هرچه ستانی شکر بُوَد / وز دست غیر دوست تبرزد تبر بُوَد (سعدی۲: ۴۳۳).۲. قطعههای بلوری و معدنی نمک؛ تبرزین.
ابن طبرزدلغتنامه دهخداابن طبرزد. [ اِ ن ُ طَب َ زَ ] (اِخ ) موفق الدین ابوحفص عمربن ابی بکر، محمدبن معمربن احمدبن یحیی . محدث بغدادی . مولد او به 516هَ .ق . و از آنکه او در محله ٔ دارالقز از محلات کرخ ساکن بوده به دارقزی معروف شده و سفری به شام رفته و باز به بغداد
طبرزدآمیزلغتنامه دهخداطبرزدآمیز. [ طَ ب َ زَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به طبرزد : از لب شکری طبرزدآمیزدر بوسه طبرزدی شکرریز.نظامی .
طبرزدانگیزلغتنامه دهخداطبرزدانگیز. [ طَ ب َ زَ اَ ] (نف مرکب ) ایجادکننده ٔ طبرزد. || شکرانگیز. (وصف لب ) : مجنون به جواب آن شکرریزبگشاد لب طبرزدانگیز.نظامی .
طبرزدفشانلغتنامه دهخداطبرزدفشان . [ طَ ب َ زَ ف ِ ] (نف مرکب ) طبرزدریز : فقاع ِ گلابی ِ گلشکری طبرزدفشان از دم عنبری .نظامی .
ابن طبرزدلغتنامه دهخداابن طبرزد. [ اِ ن ُ طَب َ زَ ] (اِخ ) موفق الدین ابوحفص عمربن ابی بکر، محمدبن معمربن احمدبن یحیی . محدث بغدادی . مولد او به 516هَ .ق . و از آنکه او در محله ٔ دارالقز از محلات کرخ ساکن بوده به دارقزی معروف شده و سفری به شام رفته و باز به بغداد
عسل طبرزدلغتنامه دهخداعسل طبرزد. [ ع َ س َ ل ِ طَ ب َ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل الطبرزد. شیره ٔ نبات . (مخزن الادویة) (بحر الجواهر) (برهان قاطع) (آنندراج ). مایه ٔ نبات . آب نبات .
مبرتلغتنامه دهخدامبرت . [ م ِ رَ / م ُ ب َرْ رَ ] (ع اِ) شکر طبرزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکر طبرزد و نبات . (ناظم الاطباء). طبرزد بلغةالیمن . (بحرالجواهر).
موفق الدینلغتنامه دهخداموفق الدین . [ م ُ وَف ْ ف َ قُدْ دی ] (اِخ ) ابن طبرزد. رجوع به ابن طبرزد موفق الدین شود.
عمرلغتنامه دهخداعمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمدبن معمر. مشهور به ابن طبرزد. رجوع به ابن طبرزد شود.
عسل الطبرزدلغتنامه دهخداعسل الطبرزد. [ ع َ س َ لُطْ طَ ب َ زَ ] (ع اِ مرکب ) شیره ٔ نبات . عسل طبرزد. رجوع به عسل طبرزد شود.
طبرزدآمیزلغتنامه دهخداطبرزدآمیز. [ طَ ب َ زَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به طبرزد : از لب شکری طبرزدآمیزدر بوسه طبرزدی شکرریز.نظامی .
طبرزدانگیزلغتنامه دهخداطبرزدانگیز. [ طَ ب َ زَ اَ ] (نف مرکب ) ایجادکننده ٔ طبرزد. || شکرانگیز. (وصف لب ) : مجنون به جواب آن شکرریزبگشاد لب طبرزدانگیز.نظامی .
طبرزدفشانلغتنامه دهخداطبرزدفشان . [ طَ ب َ زَ ف ِ ] (نف مرکب ) طبرزدریز : فقاع ِ گلابی ِ گلشکری طبرزدفشان از دم عنبری .نظامی .
ابن طبرزدلغتنامه دهخداابن طبرزد. [ اِ ن ُ طَب َ زَ ] (اِخ ) موفق الدین ابوحفص عمربن ابی بکر، محمدبن معمربن احمدبن یحیی . محدث بغدادی . مولد او به 516هَ .ق . و از آنکه او در محله ٔ دارالقز از محلات کرخ ساکن بوده به دارقزی معروف شده و سفری به شام رفته و باز به بغداد
عسل طبرزدلغتنامه دهخداعسل طبرزد. [ ع َ س َ ل ِ طَ ب َ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل الطبرزد. شیره ٔ نبات . (مخزن الادویة) (بحر الجواهر) (برهان قاطع) (آنندراج ). مایه ٔ نبات . آب نبات .
عسل الطبرزدلغتنامه دهخداعسل الطبرزد. [ ع َ س َ لُطْ طَ ب َ زَ ] (ع اِ مرکب ) شیره ٔ نبات . عسل طبرزد. رجوع به عسل طبرزد شود.