طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... اصفهانی ) رضاقلی هدایت آرد: نامش میرزا عبدالباقی . از اجله ٔ سادات موسوی ، و در طبابتش دم عیسوی ، فرزند میرزا محمد رحیم طبیب حکیم باشی شاه سلیمان صفوی بوده ، و خود خدمت نادرشاه افشار را مینموده کمال جلال را داشته ، بعد از نادر در اصفهان کلانتری کرده
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... شیرازی ) رضاقلی هدایت آرد: نام شریفش آقا عبداﷲ، و از کمالات عقلیه و نقلیه آگاه . والدش حاج علی عسکر،و بمحامد صفات در آن شهر مشتهر، خود در خدمت علما وفضلا اکتساب کمالات نمود، در عقلیات تلمیذ ملا احمد یزدی و سایر الهیین و معاصرین بود، و حکمت طبیعی را د
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) غلام مصطفی یکی از متأخران شعرای فارس و از اهالی هندوستان است ، وی در جوانی درگذشته است . از اوست :گر به اغیار وفا خواهی کردبا که ای یار جفا خواهی کردبسمل از تیر نگه ، ای کجبازراست فرما که کرا خواهی کرد؟(قاموس الاعلام
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (ع ص ) زیرک . || دانا. || نیک ماهر در کار خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پزشک . (فرهنگستان ) (منتهی الارب ). پجشک . (دهار). طب . آسی . عرّاف . (منتهی الارب ). آنکه علاج بدن کند. دانا به دوا و علاج و دارو و درمان . حکیم . ج ، اَطِبة، اطباء. (منتهی الارب
تببلغتنامه دهخداتبب . [ ت َ ب َ ] (ع اِ) زیان . || (مص ) هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرگ . (ناظم الاطباء). تباب و تبیب مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تب ّ. (منتهی الارب ).
تبیبلغتنامه دهخداتبیب . [ ت َ ] (ع اِ) زیان و هلاکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هلاک کردن . (قطر المحیط) (آنندراج ).
طبيبدیکشنری عربی به فارسیپزشک , دکتر , طبابت کردن , درجه دکتري دادن به , دوايي , شفابخش , دارويي , طبيب , پزشکي
طبيبدیکشنری عربی به فارسیپزشک , دکتر , طبابت کردن , درجه دکتري دادن به , دوايي , شفابخش , دارويي , طبيب , پزشکي
طبیبةلغتنامه دهخداطبیبة. [ طَ ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث طبیب . زن بجشک . آسیة. || زمین دراز. || جامه ٔ دراز. || ابر دراز. || پوست . ج ، طِباب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).