طبیعیاتلغتنامه دهخداطبیعیات . [ طَ عی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ طبیعی . علم طبیعیات . و او علم چیزهاست که به حس تعلق دارد، و اندر جنبش و گردشند. (دانشنامه ٔ علائی ).
تبعاتلغتنامه دهخداتبعات . [ ت َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ تبعة. عاقبتهای بد: و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند... دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد. (کلیله و دمنه ). رجوع به تبعه شود.
تبعاتلغتنامه دهخداتبعات .[ ت َ ب َ ] (ع اِ) پیروان . || لوازم چیزی . || گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد. || تبعات اقتحام ؛ کنایه از رنجها و مشقتها . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
رستاقیلغتنامه دهخدارستاقی . [ رُ ] (اِخ ) علی بن مسعود. او راست : حل المشکلات فی شرح بعض الابیات (طبیعیات )، چ هند. (از معجم المطبوعات ).
متحدلغتنامه دهخدامتحد. [ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (ع ص ) (از «و ح د») یکی شده . (آنندراج ). پیوسته و متفق و موافقت کرده و متصل و یکی شده و یکی کرده . (ناظم الاطباء) : پس بدین سبب آنچ پوست او رقیق بود و متحد بود پوست او به لب ، لب او دو نیمه بود. (قراضه ٔ طبیعیات ص <span cl
متفرق گرداندنلغتنامه دهخدامتفرق گرداندن . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) متفرق گردانیدن . متفرق کردن . پراکنده کردن : پس برودت ، اجزای آب را اندرحال جمود متفرق گرداند.(قراضه ٔ طبیعیات ص 92). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.