طراوتلغتنامه دهخداطراوت . [ طَ وَ ] (ع مص ) طراء، طراءَة،طراوة؛ تر و تازه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) تازگی . (مهذب الاسماء) : همه خشکی بود طراوت توکه چو رویم مباد رویت تر. مسعودسعد.طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال م
تراوضلغتنامه دهخداتراوض . [ ت َ وُ ] (ع مص ) تراوض در کالا؛ اختلاف و خصومت در آن . (اقرب الموارد). تراوض در بیع و شری ؛ تجاذب و کشمکش در آن ، و آن چنانست که بین دو معامله گر در امر فزونی و کمی جاری میشود. (المنجد). تجاذب در بیع بزیادی و نقصان . (متن اللغة). || تناظرگروهی در کاری . (المنجد). ||
تُرَاوِدُفرهنگ واژگان قرآندرخواست کامجويي مي کند-خلاف اراده طرف مقابل را اراده مي کند(در اصل از کلمه رود به معناي تردد و آمد و شد کردن به آرامي است )
بی طراوتلغتنامه دهخدابی طراوت . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طراوات ) پژمرده و خشک . (آنندراج ). رجوع به طراوت شود.
طراوتناکلغتنامه دهخداطراوتناک . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) تازه و پر آب : بُتا گر عنبری با زلف ، با رخسار گر آتش چسان داری طراوتناک عنبر را تو بر آتش .ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).
بی طراوتلغتنامه دهخدابی طراوت . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طراوات ) پژمرده و خشک . (آنندراج ). رجوع به طراوت شود.
بی طراوتیلغتنامه دهخدابی طراوتی . [ طَ وَ ] (حامص مرکب ) دوری ازتر و تازگی . پلاسیدگی . خشکیدگی . (از ناظم الاطباء).
طراوتناکلغتنامه دهخداطراوتناک . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) تازه و پر آب : بُتا گر عنبری با زلف ، با رخسار گر آتش چسان داری طراوتناک عنبر را تو بر آتش .ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).
بی طراوتلغتنامه دهخدابی طراوت . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طراوات ) پژمرده و خشک . (آنندراج ). رجوع به طراوت شود.