طریدهفرهنگ فارسی عمید۱. شکار راندهشده.۲. آنچه از شتران یا رمه که دزدیده و رانده شده.۳. (اسم) تکۀ دراز از حریر و جز آن.۴. (اسم) تیر.۵. (اسم) تیری که از چوب گز درست کنند.
تردهلغتنامه دهخداترده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ) قباله ٔ باغ باشد، آنرا ترزده و چک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). قباله ٔ باغ و خانه و امثال آن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قباله و چک . (فرهنگ رشیدی ). بپارسی چک خوانند. (انجمن آرا) (آ
ترذهلغتنامه دهخداترذه . [ ت َ ذَ / ذِ ] (اِ) همان ترده ٔ مرقوم است . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به ترده شود.
تردةلغتنامه دهخداتردة. [ ت ُ دَ ] (ع اِ) به اسپانیایی تردو، نوعی مرغ که آنرا باسترک گویند: وفتح الجاب فأخرج منه مندیلا فیه اثنتاعشر تردة مارأیت مثل بیاض شحومها و هی مسلوقه . در این عبارت تردةبرابر با زرزور ابیض است . و الکالا تردو را زرزور میداند. رجوع به تردله شود.(از دزی ج <span class="hl
تردیةلغتنامه دهخداتردیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) ردا برافکندن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). || در چاه انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترضحلغتنامه دهخداترضح . [ ت َ رَض ْض ُ ] (ع مص ) کوفته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ریزه ریزه شدن سفال خرما و جز آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکسر. (اقرب الموارد) (المنجد).
عیافلغتنامه دهخداعیاف . [ ع َ ] (ع اِ) عیاف و طریدة؛ هر دو از بازی های عربان است . یا عیاف بازیی است که زنان بدان بازی کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عیاف و طریدة؛ دو بازی است ازآن ِ عرب . (از اقرب الموارد).
کاروان شترلغتنامه دهخداکاروان شتر. [ کارْ / رِ ن ِ ش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قافله ای از اشتران طَریدَه . (منتهی الارب ).
دریکةلغتنامه دهخدادریکة. [ دَ ک َ ] (ع ص ) رانده از صید و جز آن . (منتهی الارب ). «طریده » و شکار رانده شده (و آن را به تفاؤل چنین نامیده اند از لغت «ادراک »، دست یافتن شکارچی بر آن ). (از اقرب الموارد).
تألیبلغتنامه دهخداتألیب . [ ت َءْ ] (ع مص ) گرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گرد کردن لشکر. (آنندراج ). گرد آوردن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ورغلانیدن و فساد انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تألیب بین کسان ؛ افسادبین آنان . (از اقرب الموارد).
بطریدهلغتنامه دهخدابطریده . [ ] (اِخ ) از دیه های قاسان . (تاریخ قم ص 138). از طسوج قاسان . (تاریخ قم ص 114). و اول موضعی که از آن آب باز خوشید. موضع بطریده بود و این بطریده بلندترین مواضع است . پس چون آب بطریده کم شد و زمین او