طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573 تا 590 هَ . ق
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن سنقربن مودود. چهارمین تن از اتابکان سلغری (591 تا 599 هَ . ق .). لقب وی قطب الدین است . پادشاهی هنرپرور و معدلت گستر بود و در بعضی از حدود عر
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ملکشاه ابوطالب رکن الدین طغرل بن محمدبن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین (طغرل ثانی ) (526 تا 528 هَ . ق .). سلطان طغرل از سلاطین عهد خویش به
طغرل غاصبلغتنامه دهخداطغرل غاصب . [ طُ رِ / رُ ل ِ ص ِ ] (اِخ ) طغرل برار. غلامی از غلامان سلطان محمود غزنوی بود که در فاصله ٔ بین سلطنت مجدالدوله عبدالرشید و جمال الدوله فرخ زاد عَلَم طغیان برافراشت و بر غزنین استیلایافت و پس از اندک زمانی به دست نوشتکین شرابی کش
طغرل نزانلغتنامه دهخداطغرل نزان . [ طُ رِ /رُ ن َ ] (اِخ ) در کتاب اخبار الدولة السلجوقیة تألیف علی بن ناصربن علی الحسینی در ضمن خبر طغرل غاصب آورده که : و کان لسلاطین غزنة غلام ترکی یقال له طغرل نزان ففر منهم و التجاء الی الملوک السلجوقیة... [ ظاهراً کلمه ٔ نزان
طغرل برارلغتنامه دهخداطغرل برار. [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ )رجوع به طغرل غاصب و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 183 شود.
طغرل شدنلغتنامه دهخداطغرل شدن . [ طُ رِ / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن سلاطین جغتائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طغرل غلاملغتنامه دهخداطغرل غلام . [ طُ رِ / رُ ل ِ غ ُ ] (اِخ ) وی غلام محمود و یوسف پسران ناصرالدین بود. بیهقی گوید: وی را عزیزتر از فرزندان داشتی . وی را بفریفتند بفرمان سلطان و تعبیه ها کردند تا بر وی مشرف باشد و هرچه رود می بازنماید تا ثمرات این خدمت بیابد به
طغرلشاهلغتنامه دهخداطغرلشاه . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن محمد. از طبقه ٔ دوم سلاجقه ، لقبش ملک مغیث الدین . بحکم وصیت پدر مالک تخت و افسر شد ودوازده سال حکومت کرد (در کرمان ) و در سنه ٔ اثنی و ستین و خمسمائة (562 هَ . ق .) وفات ی
طغرلبکلغتنامه دهخداطغرلبک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (عزالدین ...) امیر اسفهسالار عزالدین طغرلبک . مولوی محمد شفیع ناشر تتمه ٔصوان الحکمة در ص 196 از جمله ٔ حواشی و زیاداتی که برکتاب مزبور نوشته ترجمه ٔ احوال شرف الدین ظهیرالم
طغرلتگینلغتنامه دهخداطغرلتگین . [ طُ رِ / رُ ت َ ] (اِخ ) ابن طغرل . دومین از امرای ایلک خانیه ٔ شرقی است در 455 هَ . ق . : آنکس که برخلاف تو آرد به رزم روی او را بود نحوست و ادبار در قفاور بای
طغرلتگینلغتنامه دهخداطغرلتگین .[ طُ رِ / رُ ت َ ] (اِخ ) (عزالدین ...) رجوع به تاریخ بیهق چ تهران ص 226، و طغرلبک (عزالدین ...) شود.
طغرل غاصبلغتنامه دهخداطغرل غاصب . [ طُ رِ / رُ ل ِ ص ِ ] (اِخ ) طغرل برار. غلامی از غلامان سلطان محمود غزنوی بود که در فاصله ٔ بین سلطنت مجدالدوله عبدالرشید و جمال الدوله فرخ زاد عَلَم طغیان برافراشت و بر غزنین استیلایافت و پس از اندک زمانی به دست نوشتکین شرابی کش
ابوالمظفرلغتنامه دهخداابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ارسلان بن طغرل . رجوع به ارسلان بن طغرل ... شود.
عزالدینلغتنامه دهخداعزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) طغرل تکین . رجوع به طغرل بک در همین لغت نامه و تاریخ بیهق چ تهران ص 226 شود.
ابوالفتحلغتنامه دهخداابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) رازی . او نخستین وزیر نخستین سلاجقه ابوطالب محمد طغرل بیگ بن میکائیل بن سلجوق است . وی از پیش باصفهان خدمت علاءالدولةبن کاکویه صاحب اصفهان میکرد سپس بملازمت پسر وی فرامرز پیوست . وقتی فرامرز او را برسالت نزد طغرل فرستاد و طغرل را کفایت و کار
طغرل غاصبلغتنامه دهخداطغرل غاصب . [ طُ رِ / رُ ل ِ ص ِ ] (اِخ ) طغرل برار. غلامی از غلامان سلطان محمود غزنوی بود که در فاصله ٔ بین سلطنت مجدالدوله عبدالرشید و جمال الدوله فرخ زاد عَلَم طغیان برافراشت و بر غزنین استیلایافت و پس از اندک زمانی به دست نوشتکین شرابی کش
طغرل نزانلغتنامه دهخداطغرل نزان . [ طُ رِ /رُ ن َ ] (اِخ ) در کتاب اخبار الدولة السلجوقیة تألیف علی بن ناصربن علی الحسینی در ضمن خبر طغرل غاصب آورده که : و کان لسلاطین غزنة غلام ترکی یقال له طغرل نزان ففر منهم و التجاء الی الملوک السلجوقیة... [ ظاهراً کلمه ٔ نزان
طغرلشاهلغتنامه دهخداطغرلشاه . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن محمد. از طبقه ٔ دوم سلاجقه ، لقبش ملک مغیث الدین . بحکم وصیت پدر مالک تخت و افسر شد ودوازده سال حکومت کرد (در کرمان ) و در سنه ٔ اثنی و ستین و خمسمائة (562 هَ . ق .) وفات ی
طغرل برارلغتنامه دهخداطغرل برار. [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ )رجوع به طغرل غاصب و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 183 شود.
طغرل شدنلغتنامه دهخداطغرل شدن . [ طُ رِ / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن سلاطین جغتائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
ارطغرللغتنامه دهخداارطغرل . [ اَ طُ رِ ] (اِخ ) پدر بانی دولت عثمانی ، سلطان عثمان خان غازی و جدّ اعلای سلاله ٔ عثمانیه است . او پسر سلیمان ، یکی از امرای خوارزم بود. در هنگام خروج چنگیز پدر وی اولاد و عیال و اقربا و قبیله ٔ خود را به ایران کوچ داده واز آنجا بکنار دریاچه ٔ وان رفت و در نزدیک اخ
ارطغرللغتنامه دهخداارطغرل . [ اَ طُ رِ ] (اِخ ) نام سنجاقی در شمال شرقی ولایت خداوندگار و آن از طرف غرب محدود است به بروسه و از جانب شمال و شمال شرقی به ازمید و از سمت جنوب و جنوب شرقی به کوتاهیه ، و از جنوب غربی بکوه کشیش و از جنوب بکوه دومانیج ممتد است و رود سقاریه با رود اروا و گوگ سو در آنج