طلاکوبیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمص .) کوبیدن فلزهای براق به ویژه طلا و نقره به صورت نقش های زینتی یا نوشته بر سطح دلخواه ، زرکوبی .
زرکوبفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که پیشهاش طلاکوبی یا طلاکاری است.۲. (صفت مفعولی) زرکوبیده؛ چیزی که روی آن طلاکوبی شده.
inlayدیکشنری انگلیسی به فارسیتزئینات، خاتم کاری، طلاکوبی، چیز زرنشان، نشاندن، در چیزی کار گذاشتن، اراستن، خاتم کاری کردن، گوهر نشان کردن، منبت کاری کردن