طماندیکشنری عربی به فارسیاطمينان دادن , بيمه کردن , مجاب کردن , دوباره اطمينان دادن , دوباره قوت قلب دادن
طمانلغتنامه دهخداطمان . [ طُ ] (اِخ ) ابن احمد العاملی ممدوح محقق از شیخ شمس الدین محمدبن صالح و از سید فخازبن معد الموسوی و دیگر مشایخ خویش روایت کردی ، و نیز گویند از سید فخار و شیخ نجیب الدین بن نماز و گروهی دیگرروایت کرد و بر سید رضی الدین علی بن طاوس قرائت کردی و این مرد بسال <span class
یتمانلغتنامه دهخدایتمان . [ ی َ ] (ع ص ) یتیم .(منتهی الارب ) (آنندراج ). کودک بی پدر مادام که به سن بلوغ نرسیده باشد. ج ، یتامی . (ناظم الاطباء). بی پدر.
تیماژنلغتنامه دهخداتیماژن . [ ژِ ](اِخ ) خطیب و دانشمند فن بلاغت و بدیع و تاریخ دان یونان قدیم که در قرن اول پیش از میلاد مسیح در اسکندریه متولد شد. (از لاروس ).
تیمانلغتنامه دهخداتیمان . (اِخ ) (صحرای جنوبی ) 1 - اول زاده ٔ الیفاز. سفر پیدایش 36:11. 2 - ملکی که به اسم اول زاده ٔ الیفاز مسمی شد و اهالیش بواسطه ٔ حکمت و
طمأنینةلغتنامه دهخداطمأنینة. [ طُ م َءْ ن َ ] (ع مص ) آرامش . (مهذب الاسماء). آرامیدن . (مجمل اللغه ) (دهار) (منتهی الارب ). قرار گرفتن . (منتهی الارب ). آرام گرفتن . بیارامیدن . قرار یافتن . سکون قلب . (غیاث ) (آنندراج ). رفاه . سکون . اطمینان . آرامیدگی : سلطان در اوقا
طمأنةلغتنامه دهخداطمأنة. [ طَ ءَ ن َ ] (ع مص ) فروداشتن . (زوزنی ): طمأن ظهره ؛ پست و برابر نمود پشت را. || طمأن من الامر؛ آرامید از کار. (منتهی الارب ).
ملطمانلغتنامه دهخداملطمان . [ م َ طَ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو رخسار. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
قرطمانلغتنامه دهخداقرطمان . [ ق ُ طُ ] (ع اِ) هرطمان است ، یا جلبان که هردو دانه معروف است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هرطمانلغتنامه دهخداهرطمان . [ هََ طَ / هَُ طُ ] (معرب ، اِ) دانه ای است که در میان گندم و جو میروید و آن را قرطمان هم میگویند به ضم قاف . (برهان ). دانه ای است متوسط میان جو و گندم ، نافع جهت اسهال و سرفه . (منتهی الارب ). دانه ای است شبیه به خلر و بعضی گویند خ