طهردیکشنری عربی به فارسیپاک کردن , تميز کردن , تطهيرکردن , تبرءه کردن , ضد عفوني کردن , گندزدايي کردن
طهرفرهنگ فارسی عمید۱. پاک شدن از آلودگی؛ پاکی؛ طهارت.۲. (فقه) مدت پاکی زن؛ مدت بین دو حیض.۳. [مجاز] دوری از گناه.
طهرلغتنامه دهخداطهر. [ طَ ] (ع مص ) دور کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : طهره طهراً. (منتهی الارب ).
طهرلغتنامه دهخداطهر. [ طَ هَِ ] (ع ص ) پاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاکیزه . طاهر. ج ، طَهِرون .
گذربرگ تیرTIR carnet, carnet de TIR (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجوز سازمان حملونقل بینالمللی جادهای (TIR) به وسایل نقلیۀ باری برای عبور از مرز کشورهای عضو با برخورداری از تسهیلات گمرکی
تایرtyre/ tireواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای لاستیکی که بر روی چرخ وسیلۀ نقلیه سوار میشود بهنحویکه با سطح زمین همواره در تماس است و با کاستن از شدت ضربات ناشی از عوارض جاده و تحمل بار واردشده، حرکت چرخ و جابهجایی وسیلۀ نقلیه را بسیار آسان میکند
رَسَن تایرtire cordواژههای مصوب فرهنگستانرسنی از مواد بسپاری یا معدنی که از تاباندن تکرشتهها یا تکرشتههای چندلا یا نخ شکل میگیرد و برای تقویت تایر به کار میرود
سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
پایشگر باد تایرtire pressure monitoring systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که پیوسته فشار باد تایرها را میسنجد و در صورت کم شدن فشار باد از حد تعیینشده، هشدار میدهد اختـ . پات TPMS
طهرانلغتنامه دهخداطهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به اصفهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از قراء اصفهانست و جماعتی از محدثان از آنجا برخاسته اند. (معجم البلدان ). در مشرق فریدن واقع است . و حمداﷲ مستوفی نیز در نزهة القلوب ، طهران را یکی از قراء ناحیت جی اصفهان شمرده است . (نزهةالقلوب چ لیدن ص <spa
طهرانلغتنامه دهخداطهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی است بزرگ و بنای این دیه تمامی در زیر زمین واقع است و احدی را یارای آن نیست که بدان دیه راه یابد، مگر آنکه اهالی آنجا ا
طهرانیلغتنامه دهخداطهرانی . [ طِ ] (اِخ ) رجوع به محمدتقی بن عبدالرحیم الطهرانی الرازی در الاعلام زرکلی ج 2 ص 874 شود.
طهر اﷲ رمسهلغتنامه دهخداطهر اﷲ رمسه . [ طَهَْ هََ رَل ْ لا هَُ رَ س َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا پاکیزه گرداند خاک گور وی را. دعائیست که هنگام یاد کردن مردی مرده بر زبان آرند و اگر مرده زن باشد، طهر اﷲ رمسها گویند.
طهر مثواهلغتنامه دهخداطهر مثواه . [ طَ هََ رَ م َث ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) به معنی پاکیزه باد جایگاه وی ، و آن را هنگام درود فرستادن بسوی مردگان ادا کنند.
طهرانی رازیلغتنامه دهخداطهرانی رازی . [ طِ ی ِ ] (اِخ )قفطی در اخبار الحکما گوید: «کتاب المسائل قصرانی منجم را بخط طهرانی رازی خود دیده ام ». (قفطی ص 265).
متطهرلغتنامه دهخدامتطهر. [ م ُ ت َ طَهَْ هَِ ] (ع ص ) پاک . (آنندراج ). پاک شده و پاک کرده و غسل کرده . (از ناظم الاطباء). || پرهیز کرده از گناه و از هر زشتی . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطهر شود.
دیر بخمطهرلغتنامه دهخدادیر بخمطهر. [ دَ رِ ب ِ خ َ طَ ] (اِخ ) نام یکی از اعمال شرقیه در مصر است . (از تاج العروس ).