طوسیفرهنگ فارسی عمید۱. از مردم طوس: فردوسی طوسی، اسدی طوسی، خواجهنظامالملک طوسی.۲. (صفت نسبی، اسم) رنگ سبز که به سفیدی زند؛ خاکستری.۳. (اسم) [قدیمی] نوعی شال.
طوسیلغتنامه دهخداطوسی . (اِ) نوعی از شال . پتو و برک غلاف کمان هم گویند : صلیب همه ٔ کافران سوختم که طوسی بدین رشته دردوختم . نظام قاری (دیوان البسه ص 194).|| غلاف کمان : به
طوسیلغتنامه دهخداطوسی . (اِخ ) ابوالحسن علی بن عبداﷲبن سنان التیمی . عالم روایه ٔ قبائل و اشعار فحول ، و درک مصاحبت مشایخ کوفیین و بصریین کرده است و بیشتر مجالست و اخذ او از ابن الاعرابی بوده است و او را نیز پسری بوده که در علم راه پدر میرفته است . و طوسی را با ابن السکیت دشمنی بود، چه هر دو
طوسیلغتنامه دهخداطوسی . (اِخ ) ابوجعفر، محمدبن الحسن بن علی الطوسی ، ملقب به شیخ الطائفه . رجوع به ابوجعفر طوسی ... شود.
توشیلغتنامه دهخداتوشی . [ ت َ وَش ْ شی ] (ع مص ) نمایان شدن سپیدی موی به رنگ نگار: توشی فیه الشیب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
توشیلغتنامه دهخداتوشی . (اِ) توژی باشد که ضیافت کردن اطفال است یکدیگر را و آن را در خراسان دانگانه می گویند و در مازندران پلاپچکاک نامند. (برهان ) (از آنندراج ). توژی . دانگانه . (ناظم الاطباء). در تهران و مشهد و بروجرد دنگی گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
توشیلغتنامه دهخداتوشی . (اِخ ) جوجی یا چوچی ، نام پسر بزرگ چنگیز است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تاریخ جهانگشا و ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 143 و تاریخ گزیده چ برون ص 573 و 575 شود.<br
توشیفرهنگ فارسی عمیدنوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند؛ نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد.
طوسیسلغتنامه دهخداطوسیس . (معرب ، اِ) به قول مؤلف حاوی فقاح اذخر است . فقاح اذخر. (فهرست مخزن الادویه ).
حسن طوسیلغتنامه دهخداحسن طوسی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به نظام الملک و حسن بن محمدبن حسن طوسی شود.
حاکمی طوسیلغتنامه دهخداحاکمی طوسی . [ ک ِ ی ِ ] (اِخ ) نصربن علی بن احمد، مکنی به ابوالفتح و ملقب به حاکمی طوسی یا حاکم . وی از استادان حدیث و مشایخ روایت غزالی بوده است . (غزالی نامه تألیف همائی ص 345).
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ءُ د د ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمد طوسی . رجوع به عبدالعزیزبن محمد طوسی شود.
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) ابوالفتح نصربن علی بن احمد حاکمی طوسی . رجوع به حاکمی طوسی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن اسحاق طوسی . وی پدر خواجه نظام الملک بود. رجوع به علی طوسی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد بتارکانی طوسی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی طوسی شود.
طوسیسلغتنامه دهخداطوسیس . (معرب ، اِ) به قول مؤلف حاوی فقاح اذخر است . فقاح اذخر. (فهرست مخزن الادویه ).
حسن طوسیلغتنامه دهخداحسن طوسی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به نظام الملک و حسن بن محمدبن حسن طوسی شود.
حاج بابای طوسیلغتنامه دهخداحاج بابای طوسی . (اِخ ) او راست : شرح عوامل (عوامل المائة، شیخ عبدالقاهر جرجانی عوامل متوفی بسال 471 هَ . ق .) و اعراب کافیه ٔ ابن الحاجب (متوفی در سال 646 هَ . ق .).
حاکمی طوسیلغتنامه دهخداحاکمی طوسی . [ ک ِ ی ِ ] (اِخ ) نصربن علی بن احمد، مکنی به ابوالفتح و ملقب به حاکمی طوسی یا حاکم . وی از استادان حدیث و مشایخ روایت غزالی بوده است . (غزالی نامه تألیف همائی ص 345).
خواجه نصیرالدین طوسیلغتنامه دهخداخواجه نصیرالدین طوسی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ن َ رُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) رجوع به نصیرالدین بن محمدبن محمدبن الحسن الطوسی شود : و در آن وقت مولانا سعید خواجه نصیرالدین طوسی که اکمل و اعقل ع