ظلمتلغتنامه دهخداظلمت . [ ظُ م َ ] (ع اِ) ظُلمة. تاریکی . ظلماء. دجی . تیرگی . مقابل روشنا و روشنائی : شبی دیرند ظلمت را مهیاچو نابینا در او، دو چشم بینا. رودکی .کجا نور و ظلمت بدو اندر است ز هر گوهری گوهرش برتر است . <p cl
ظلمتگویش اصفهانی تکیه ای: zolomât طاری: zolamât طامه ای: zolomât طرقی: zolamât کشه ای: zolomât نطنزی: zolomât
جلمدلغتنامه دهخداجلمد. [ ج َ م َ ] (ع اِ) خرسنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صخره . (اقرب الموارد). || مرد قوی و سخت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || گاو. (منتهی الارب ). || گله ٔ بزرگ شتران کلانسال . (منتهی الارب ). شتران بسیار. (از اقرب الموارد). |
ظَلَمْتُفرهنگ واژگان قرآنستم کردم (ظلم عبارت از رفتاري است ناشايسته و نا بجا در قبال چيزي يا کسي ،يا قرار دادن چيزي در غير از جايي که شايسته آن است . لذا نافرماني خداي سبحان را از جهت اينکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنين مخالفت تکليف را ظلم ميشمارند اگر چه اين مخالفت از روي سهو و يا فراموشي و يا جهل صادر شده باشد . )
سه ظلمتلغتنامه دهخداسه ظلمت . [ س ِ ظُ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از تاریکی صلب و تاریکی شکم و تاریکی زهدان مادر است و آنرا سه ظلمات هم میگویند. (برهان ) (غیاث ) : فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب راچون در سه ظلمت آب را انوار یزدان پرورد.خاقان
ظلمتیانلغتنامه دهخداظلمتیان . [ ظُ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از بت پرستان و مخالفان مذهب حق باشد و طائفه ٔ ثنویان که نور و ظلمت را خداگویند و خالق خیر و شر نامند. (آنندراج ) (برهان ).
سه ظلمتلغتنامه دهخداسه ظلمت . [ س ِ ظُ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از تاریکی صلب و تاریکی شکم و تاریکی زهدان مادر است و آنرا سه ظلمات هم میگویند. (برهان ) (غیاث ) : فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب راچون در سه ظلمت آب را انوار یزدان پرورد.خاقان
سه ظلمتلغتنامه دهخداسه ظلمت . [ س ِ ظُ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از تاریکی صلب و تاریکی شکم و تاریکی زهدان مادر است و آنرا سه ظلمات هم میگویند. (برهان ) (غیاث ) : فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب راچون در سه ظلمت آب را انوار یزدان پرورد.خاقان
مظلمتلغتنامه دهخدامظلمت . [ م َ ل ِ م َ ] (ع اِمص ) مظلمة : هر کسی را که مظلمتی است بباید آمد و بی حشمت سخن خویش گفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 36).