عاداتلغتنامه دهخداعادات . (ع اِ) ج ِ عادة. رجوع به عادت و عادة شود : در این دخمه خفته ست شداد و عادکزو رنگ و رونق گرفت این سواد. نظامی .برانداختم دخمه ٔ عاد راگشادم در قصر شداد را. نظامی .و رجوع به
عادیاتلغتنامه دهخداعادیات . (اِخ ) سوره ٔ صدمین از قرآن است و آن یازده آیه ٔ است پس از سوره ٔ زلزله و پیش از قارعه .
عادات غذاییfood habits, dietary habits, eating habitsواژههای مصوب فرهنگستانرفتار افراد در انتخاب و مصرف غذا
عادات غذاییfood habits, dietary habits, eating habitsواژههای مصوب فرهنگستانرفتار افراد در انتخاب و مصرف غذا
معاداتلغتنامه دهخدامعادات . [ م ُ ] (ازع ، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص
جزائر سعاداتلغتنامه دهخداجزائر سعادات . [ ج َ ءِ رِ س َ ] (اِخ ) همان جزائرالخالدات است . رجوع به جزائر خالدات شود.
جزائرالسعاداتلغتنامه دهخداجزائرالسعادات . [ ج َ ءِ رُس ْ س َ ] (اِخ ) شش جزیره است در بحر محیط و آنها را جزائرالخالدات نیز گویند. رجوع به جزائر خالدات و الحلل السندسیة ج 1 ص 208 شود.
جزایرالسعاداتلغتنامه دهخداجزایرالسعادات . [ ج َ ی ِ رُس ْ س َ ] (اِخ ) همان جزائرالخالدات است . رجوع به جزائر خالدات شود.
ابوالسعاداتلغتنامه دهخداابوالسعادات . [ اَ بُس ْ س َ ] (اِخ ) ابن شجری . هبةاﷲبن علی بن محمدبن علی . رجوع به ابن شجری شریف ابوالسعادات ... شود.